Tuesday 27 December 2011



توابان شرمسار از هویت خویش!


آيدين  تبريزى
در یکی از کامنتهایم در ایران گلوبال نوشتم که: " این خط قرمز من است که باید هویت ترکی مرا به رسمیت بشناسید..." آقای محترمی با نام یک ایراندوست سئوالی را مطرح کردند که: "این هویت ترکی چیست و چه تفاوتی با ترک زبان بودن دارد..." پیش از هرچیز باید یک چیزی را روشن کنم که من اصلا به نژاد های انسانی به معنای گونه های مختلف انسان که یکی بر دیگری برتریهای ویژه ای داشته باشد، اعتقادی ندارم، بلکه به "فرهنگ و هویت" متنوع انسانها اعتقاد دارم. تا موقعی که "ترک زبان" فقط به معنی "ترک زبان" باشد، نه تنها هیچ ایرادی ندارد، بلکه بسیار هم درست و مناسب است ولی در مورد آذربایجانی ها این اصطلاح نه به معنی "ترک زبان" که به معنی "ترک زبان شده" استفاده می شود که یکی از ارکان سیاستی کثیف و غیر انسانی است که برای تواب سازی آذربایجانیان از خود بودن خویش و جهت تلقین شرمساری و نفرت از هویت و فرهنگ و زبان مادری شان پی گیری می شود.

شاید گاهی ترکیب های کردزبان یا بلوچ زبان و... هم استفاده شود ولی این اصطلاح های "آذری"، "ترک زبان" یا "آذری ترک زبان" تنها برای ترکها و به صورت مشابه برای عربها (عرب زبان) که اتفاقا هر دو زبان جزء زبانهای غیر هند و اروپایی هستند، با اصرار شدید استفاده می شود و نام های "ترک" و "عرب" توسط برخی محافل هرگز بکاربرده نمی شود. همه اینها برای تاکید بر این ادعاست که هم آذربایجانی ها و هم عربها، آریایی تبارهایی هستند که که یکی توسط ترکهای وحشی و خونخوار(!) و دیگری توسط عربهای سوسمارخور(!) زبان اصلی اش به زور شمشیر از او گرفته شده و زبانی بیگانه بر او تحمیل شده است. همه اینها برای آن است تا خللی در یکنواختی نژاد پاک آریایی در ایران ایجاد نشود و اصل غیر قابل عدول و خط قرمز عده ای یعنی همان شعار "ایران یعنی سرزمین آریایی ها" اثبات شود. نتیجه این سیاست، همان است که آقای یک ایراندوست می گوید: " البته بسیاری از کسانی که در این مورد ("ترک زبان" بودن) مصرند خود آذربایجانی هستند" آنها همان توابان شرمسار و متنفر از هویت و زبان خویش اند که "ترک زبان" بودن را راهی برای رهایی خود از "ننگ ترک بودن" می دانند!

نویسنده مشهور قرقیزی، چینگیز آیتماتوف، در دوران شوروی سابق، رمانی نوشت که در آن سرگذشت این گونه افراد که نام "مانقورت" بر روی آنها گذاشت را شرح می دهد که چگونه یک مانقورت قرقیزی، چنان از هویت قرقیزی خود متنفر و عاشق هویت اکتسابی روسی شده بود که برای برملا نشدن هویت قرقیزی خود، مادر خود را که به دنبال پسرش به سرزمین روسها آمده بود، می کشد تا کسی متوجه قرقیز بودنش نشود و خطری متوجه مقام و منسبی که روسها به او داده بودند، نگردد! اما در واقع اینجا مادر، استعاره از زبان مادری است.

به همین دلیل است که من معتقدم ما آذربایجانی ها بیش از آنکه با شوونیسم فارس روبرو باشیم با شوونیسم ترکهای مانقورت و متنفر از هویت خویش مواجهیم. واژه "ترک زبان" همان معنایی را دارد که "ترک کوهی" برای کردهای ترکیه داشت. و من نفرت کردها از این واژه را با تمام وجود درک می کنم و اگر من هم یک کرد ترکیه ای بودم، هرگز عنوان "ترک کوهی" را نمی پذیرفتم و به رسمیت شناختن "هویت کردی" ام را به عنوان خط قرمزم قرار می دادم و بدون پذیرش آن، حاضر به پذیرش زندگی زیر پرچم ترکیه نمی شدم. اینجا اصلا بحث بر سر این نیست که هویت و زبان ترکی (که من دنبال آنم و کرد ترکیه گریزان از آن و رفتار هر دوی ما کاملا درست و انسانی است)، چه برتری بر هویت و زبان فارسی و یا کردی دارد، بلکه بحث بر سر این است که من نمی خواهم زبانی را که مادرم با مهر و عطوفت مادری به من آموخته است، زبانی تحمیلی از سوی مغولهای وحشی با زور شمشیر بدانم و از آن متنفر باشم! چنگیز هر خونخواری که بود، هیچ ربطی به من ندارد، من زبان مادری ام را از مادر مهربانم آموخته ام و همین برایم کافی است تا این زبان و این فرهنگ را با جان و دل دوست داشته باشم و همینطور است برای یک کرد ترکیه.

سیاست کثیف تواب سازی و آسیمیلاسیون فرهنگی و زبانی دو رکن اساسی دارد. رکن اول تخریب و تحقیر هویت و زبان امروزی من (هویت و زبان ترکی) با توسل به تاریخ و بدنام کردن تمام چهره های تاریخی منسوب به هویت من و تحقیر هویت، زبان و لهجه امروزین من و به کار بردن معادل های بسیار زننده برای کلمه ترک در ادبیات روزمره (همچون ترک تازی، ترک بازی...) برای هرچه نفرت انگیز جلوه گر شدن آن و رکن دوم آن، بازکردن راه گریزی از این هویت منفور برای من، با این ادعا که این هویت امروزین تو، هویتی تحمیلی توسط همان ترکها و مغولهایی است که تمام صفات نفرت انگیز دنیا به آنها می چسبد! حال خود دانی که آیا این هویت نفرت انگیز تحمیلی را می خواهی یا هویت زیبای اصلی ات را که مغولهای وحشی از تو گرفته اند؟! این گونه است که توابان شرمسار و متنفر از هویت خویش، با تعصبی بیشتر از فارس ها بر این هویت جدید خود تاکید می کنند و اینگونه است که مانقورت با دستان خود، زبان مادریش را می کشد.

No comments: