Friday 9 December 2011

 معجونى بنام تماميت ارضى ايران  

بہ قلم : باھوٹ مکرانى 
سازندگان اين معجون شايد قرنھا بوده است که ملتھايى را در ابتدا جبرأاسيرکرده وسرزمينشان را به اشغال خود درمى آورنده اند وپس از دورانى در غُل و زنجير نگه داشتن آنھا٬ کوشش ميکرده اند ٬ به ھر شکل ممکن به آنھابقبولانند که تنھا چاره درد آنھا نوشيدن اين معجون بوده است ٬در غير آن صورت زمانى  باسرنيزه زمانى با شمشير زمانى ھم با توپ تانک قلع وقمع مي گرديده اند ٬که اين رسم غيرانسانى وخود باورآنھا ٬ امروز ھم درتفکر ادامه دھندگان راه نادرست پيشينيانشان  متأسفانه موجود وادامه دارد.
.
اين تماميت ارضى جديد رضا شاھى جبرأ ساختگى نيز٬نه عرضش معلوم است٬ نه عمرى طولانى دارد٬ ونه ارتفاعى قابل پرواز ٬ونه تاريخى واقعى دارد ٬اما سازندگان يا باورکنندگان آن  درارتفاعى درحال پرواز ھستند ٬که طول عمرش به کمتراز۸۵ سال ميرسد. ھنگامى که "کشورى بنام ايران" تا ۸۵  سال پيش در ھيچ جاى تاريخ گفته نشده ونوشته نشده است يا موجوديتى ندارد ٬پس اين کلمه "ملت ايران" چه مفھومى دارد؟واين "ھويت ايرانى" ديگر چه سيغه اى است واين "تماميت ارضى ايران"جبرى چه معجونى است؟.اما قبل از تبديل شدن نام سرزمين پارس به کشورايران درسال ۱۹۳۵ ميلادى توسط رضاشاه ٬ سرزمين و"ملت بلوچستان" ٬سرزمين و"ملت کوردستان" ٬سرزمين و"ملت پارس" ٬سرزمين و"ملت آزربايجان" و........ موجود بوده است.وھرکدام شيوه حکومتى خود را ھم داشته اند پيش از اينکه نام" ايران" و "ملت ايرانى" موجود باشد ٬ يا وابستگى بہ اين نام ايران را درسرزمينشان به يدک بکشند ٬خوب يا بد.!! حال چگونه است که پس ازاشغال  سرزمينھاى بلوچ وکورد وتورک و ديگران  نام اين کشور جديد ٬ بدون خواست ومشورت ملتھاى جبرأ به بند کشيده وفقط توسط رضا شاہ از نام پارس به ايران تبديل ميشود؟اين ايران کنونى ھم که خودش بازمانده فتوحات دوران اقتدارامپراتوريھاى مختلفى است ٬ دردورانھايى نہ تنھا اين ايران جديد بلکه اکثر کشورھاى آسياى مرکزى وآسياى ميانه نيز شامل اين امپراتورى ھابوده اند٬ اما در ھيچ جايى ازتاريخ تقريبٲ صد سالہ قبل ٬کشورى ويا ملتى بنام ايران ديده نميشود.

در سال ۱۹۳۵ زمانى که رضا شاه ميخواست خود وکشور جديدش را بحيث آريايى معرفى کند ٬"نام ايران" را که تا آن زمان ظاھرٲ فقط اسم  فلاتى استکه ازتبت شروع شده وبه بين النحرين ختم ميابد ومحل زندگى وقلمرومثلٲ آريايى ھا بوده است٬ را برداشته و نام پارس را به ايران تبديل کرد.اينھم ايران آريايى وقدمت آن٬ واينھم تماميت ارضى اى که رضاشاه جبرأبرسرمان تحميل کرده است.
البته اين تماميت ارضى وجبرى يکبارتوسط  بحريني ھا درسال ۱۳۵۰ ھجرى درزمان پسررضاشاه يعنى محمدرضاشاه پھلوى کہ درآن زمان در اوج قدرت آريايى !!! خود ھم بود پاره شد ٬و بحريني ھا که تا آن زمان استان چھاردھم اين ايران رضا شاھى  بودند٬ خودراازيوغ بندہ گى حکومتگران پارس رھانيدند.ھمانطور که درزمانھاى دورترى  تاجيکستان وافغانستان وکشورھاى آسياى مرکزى وميانه خودرا از چنگال امپراطورى پارس رھانيده بودند. پس اين تماميت ارضى جبرى ھم صيغه اى موقتى بوده است که مانند ديگر صيغه ھا  درزمان معين خود خاتمه ميابند.

درست استکه اين تماميت ارضى جبرأ تحميلى شده به سرزمين بلوچستان٬ از طرف حکومتگران تھران ايران ازيکطرف واز طرف حکومتگران اسلام آباد پاکستان از طرف ديگر به نفع آنھاست ٬آما براى  بلوچ و بلوچستان يعنى بردہ گى وغل و زنجيريعنى شرمندہ گى يعنى به غارت رفتن اموال اين سرزمين ودرياى بلوچستان ويعنى بغارت بردن تمام داشته ھاى سرزمين بلوچستان که درمراکز فارس نشين درايران وپنجابى نشين در پاکستان کاخ ھا وکارخانجات توليدى  وآنچه دلشان ميخواھد درست کنند مى باشد٬ يعنى اشغال سرزمين بلوچ توسط بيگانگانى که آنھا زمانى اين سرزمين را تيکہ تيکہ وچند پاره کرده اند٬ ھمانھايى که امروز پس از اشغال اين سرزمين خود را به غلط مالک سرزمين بلوچستان ميدانند ٬ وھمانھايى که خودرا برادرنزديکتر ازبرادران اصلي ما يعنى مردم بلوچ در بلوچستان شرقى ٬در بلوچستان شمالى  ودر بلوچستان غربى کہ فعلا وجبرأدر ايران و پاکستان وافغانستان به غل وزنجيرکشيده شده اند ميدانند.!!

دوستان فارسى که اخيرأ نصيحت ميکنند که زيبايى ايران آنھا به رنگا رنگى فرھنگھا وغيره آن است ٬بايد گفت ٬اين زيبايى  را نميدانيم در کجا ديده ايد ٬ماغيرازغل وزنجيروبردہ گى چيزديگرى نديده و نمي بينيم ٬شايد براى کسانيکه غل وزنجير وبردہ گى  را زيبايى ميبينند خوشآيند باشد !!ولى زندگى وحقارت درکشورى که به تمام معنى بيگانه است٬ براى بردہ گان جايى براى شکوفايى زبان وفرھنگ ودر مجموع استعدادھا ندارد٬درکشورى که ملت بلوچ درتمام دوران اشغال سرزمينش حتى در شھروديار خود ھم بيگانه ماندہ است وشھروند درجه سوم واجازه نفس کشيدن ھم درشھرھاى از ما بھتران را نداشته وندارد٬پس زندگى کردن با اشغالگران در سرزمينش ٬شکل اجبارى بخود گرفته است ٬البته روى صحبت بنده با آن ايرانى يا فارس ساده نيست که به سياست واشغالگرى پيوندى ندارد ٬بلکه باآن حکومتگراني است که انسانھاى يک سرزمين اشغال شده برايشان مھم نيست فقط داشته ھا وامکانات آن سرزمين که به غارت برده ميشود مھم است.

حال با اين شرايط چرا ما بلوچھا کوشش نکنيم که اين طوق بردہ گى (ايرانى بودن اجبارى) را از گردنمان درآورده واشغال گران رااز سرزمين بلوچستان  رانده وبه سرزمين خودشان ھدايت کنيم ؟ وچراھمراه بابرادرن بلوچ خود که درپاکستان و افغانستان با ھمين حالت فلاکت بار زندگى ميکنند يکجا نشويم؟ بسيارخوشحال خواھيم شد٬ کسانيکه بما نصيحت ميکنند  که با نگه داشتن اين طوق بندہ گى درگردن خود ٬ما منفعت بيشترى باماندن جبرى درکشورايران با آنھا خواھيم داشت٬ که بگويند چه ضررھايى خواھد داشت کہ اگر سه عضو يک خانواده  و يک  فاميل ( بلوچستان غربى ٬ شمالى و شرقى) که گريه اشان ھمسان ٬فريادشان ھمگون ٬زجرکشيدن واشغال سرزمينشان يکسان وخلاصه تمام ھست و نيستشان يکسان ٬باھم ودرکنار ھم درسرزمين مادرى خود٬ "بلوچستان" زندگى کنند؟؟!!

درطى اين ۸۰سال چه تاريخھاى ۲۵۰۰ساله اى ساختگى که به رخمان کشيدند ٬چه  فردوسى نامہ ھايى که دستکارى کرده وبه خوردمان دادند که ثابت کنند گاھى برده وار درخدمت آنھا بوده ايم(سپاھى زگردان کوچ و بلوچ   سگاليده جنگ مانند قوچ  و........)) گاھى ھم بازيچه لبه تيغ تيز شمشيرشان (دوران انوشيروان قاتل;;ازايشان فراوان و اندک نماند   زن و مرد جنگى وکودک نماند ) بوده ايم  وگاھى ھم از کله ھا تپه ھا ساختند بجرم کافربودنمان (دوران صفويان) وگاھى ھم برده ھاى برد گان آنھا بوده ايم(حکومت فرمانفرماھا وغيره) وھمينطور بقيه که تمامى ندارد٬ وتابه امروزھم  ملتھايى که حتى دم از حق اوليه زنده ماندن بزنند گوشت دم توپ اين اشغالگران خواھند شد .اين نصيحت کنندہ گان کجايند که فقط نصيحت کردن به ديگران را آموخته اند؟!.

عجيب استکه اين ايرانيان(پارسيان) عزيز ما بقدرى خودشان ناسيوناليست ھستند که من جبرأ ايرانى شده ى بلوچ ٬وآن کورد وتورک و ديگران را که غير پارسى ھم ھستيم وسرزمينمان ھم توسط آنھا اشغال شده است٬ وفقط و فقط جھت غارت اموالمان  مارا ازخود ميدانند وھم جزء لاينفک ايران آنھا خوانده ميشويم !! و نميخواھند اين ايران رضاشاھى بقول خودشان تيکه و پاره ھم شود٬ اما حاضرنيستند درک کنند  که سرزمين بلوچ وکورد وتورک که ھر کدام بہ تنھايى براثراشغال بخشھايى توسط ھمين ايران رضاشاھى تا به امروز ھم  تيکه تيکہ وچند پاره مانده اند .  وحال که  ما ميخواھيم  در سرزمين مادرى خود بلوچستان دوباره  يکجا شويم ٬متھم به شعارھاى پوچ وبي معنى اى بنام تجزيہ طلب ٬ خائــن ,........ ميشويم که انگار بيگانه اى خارجى ھستيم که مانند خودشان در کشور داخلى آنھا  جنايت ميکنيم ٬ولى خودشان که سرزمين مارا اشغال کرده اند وازھر بيگانه اى ھم بيگانه ترند٬خودى ھستند وحق بجانب و ھمينطور ....اين قصه سر دراز دارد.!!!


پس دوستان عزيز :: چہ کسانى تجزيہ طلب ھستند ؟؟ آيا آن کسانى کہ جزئــى يا بخشى ازبلوچستان ٬کوردستان٬آزربايجان ٬ عربستان ٬ و .......را بزورتحت اشغال وجزو ايران خود کردہ و بغارت اين سرزمينھا مشغولند و يا آن کسانى کہ ديگر نمى خواھند سرزمينشان جزء جزء(تيکہ تيکہ ) شدہ بماند ويا ھر تيکہ يا جزئــى يا بخشى در يک کشور بيگانہ باقى بماند؟. ما ميخواھيم کل سرزمين بلوچستان بہ حيث يک کشوروسرزمين آزاد ومستقل وبدست تواناى خود ملت بلوچ ادارہ شود٬ ولى اشغالگران سرزمين بلوچستان ميخواھند بلوچستان ھموارہ جزء جزء يا تيکہ تيکہ شدہ وھرتيکہ اى جزئــى از کشورآنھا ماندہ تا راحت ترآنرا تحت کنترل گرفتہ وبہ غارت اين سرزمين مشغول باشند.درواقع طرفداران تماميت ارضى اين ايران رضا شاھى يعنى طرفداران جزء جزء يا تيکہ تيکہ ماندن بلوچستان ٬ کوردستان ٬آزربايجان عربستان و....., حتى اگرھم در بين اين طرفداران تک وتوکى بلوچ ٬کورد ٬تورک ٬ عرب و ...... ھم بہ اين توھم دچار شدہ باشند.

در پايان بايد پرسيد کہ آيا ملت بلوچ در ايرانى بودن اجبارى خود  حقى و نقشى ھم داشته ويا دارد ؟؟وآياايرانى بودن و ايرانى ماندن جبرى به دليل غارت اموال يک سرزمين  آنھم درقرن بيست ويکم ھم اجبارى است ؟؟ پس اين ايران متعلق بہ کيست ودر خدمت چه کسانى بوده و ميباشد وبا ملت بلوج و کورد وتورک وديگران چه نسبتى دارد؟؟آيا ملتى دربند ,حق گسستن زنجيربردہ گى را ھم ندارد ٬تابدون دخالت بيگانگان حاکم برسرنوشت خود باشد؟ آيا اين ضرورى است که حتمأ بيگانه اى ديگربرايش تعين تکليف کند؟؟

باھوٹ مکرانى

No comments: