قومیتگرایی یا روایتگری
آرش دکلان
در پی چند مقاله اخیری که نوشتم نقدهای زیادی از جوانب مختلف و به صورتهای مختلف؛ بحثهای رو در رو با برخی از دوستان، یادداشتهای پای نوشتهها در وبسایتهای مختلف، نظرات و بحثهایی که بین کاربران فیسبوک مطرح شده بود و نیز چند ایمیل که از دوستان به من رسید، دریافت کردم و متوجه شدم که علیرغم مته به خشخاش گذاردن در تدقیق هر مفهومی که به کار میبرم—عملی که باعث طولانی شدن نوشتههایم میشود و بسیاری از این بابت هم به من نقد میکنند—باز هم برخی از مفاهیم را بدون دقت به کار بردهام و باعث بدفهمیهای بسیاری شدهام. در این مورد توضیح خواهم داد. قبل از آن بگویم که یکی از افراد من را جبرگرا خوانده بود. همین نکته که در مورد آن در یکی از مقالاتم بحث نکرده بودم؛ و اگر چنین میکردم میبایست چندین صفحه در مورد آن مینوشتم، خود موضوع یک نقد دیگر بود. لذا اگر مقالاتم طولانی هستند، برای این است که گاهی جهانبینیای که در بطن آن میاندیشم با درک رایج آنقدر متفاوت است که جرأت ندارم برخی از مفاهیم حساس را بدون توضیح و تدقیق رها کنم. مثلاً به نوعی درست است که من جبرگرا هستم، اما جبرگرایی من اصلاً آن جبرگرایی کلاسیک نیست؛ چون تناقضی بین جبرگرایی من و ارادهمند بودن انسان و باز بودن تاریخ وجود ندارد. در ضمن من جبرگرایی خودم را تنها یک دیدگاه دلبخواهی نمیدانم و این حق را نه برای دیدگاه خودم و نه برای هیچ دیدگاه دیگری قائل نیستم که خود را یک اصل دلبخواهی معرفی کند و یا خود را بر اصلی دلبخواهی استوار کند. بر این اساس میدانم که این مسایل به آسانی قابل درک نیستند و باید در مورد همه آنها به بحث پرداخت و در واقع در حال نوشتن متنی هستم که در آن به شرح و بسط دیدگاه جبرگرایانه خودم میپردازم. اینجا این مسئله را به این قصد ذکر کردم که خواننده بداند که چرا بسیاری از اوقات مقالاتم طولانی میشوند.
پان فارسیسم چیست؟ شووینیسم فارس چیست؟
آرش دکلان
در پی چند مقاله اخیری که نوشتم نقدهای زیادی از جوانب مختلف و به صورتهای مختلف؛ بحثهای رو در رو با برخی از دوستان، یادداشتهای پای نوشتهها در وبسایتهای مختلف، نظرات و بحثهایی که بین کاربران فیسبوک مطرح شده بود و نیز چند ایمیل که از دوستان به من رسید، دریافت کردم و متوجه شدم که علیرغم مته به خشخاش گذاردن در تدقیق هر مفهومی که به کار میبرم—عملی که باعث طولانی شدن نوشتههایم میشود و بسیاری از این بابت هم به من نقد میکنند—باز هم برخی از مفاهیم را بدون دقت به کار بردهام و باعث بدفهمیهای بسیاری شدهام. در این مورد توضیح خواهم داد. قبل از آن بگویم که یکی از افراد من را جبرگرا خوانده بود. همین نکته که در مورد آن در یکی از مقالاتم بحث نکرده بودم؛ و اگر چنین میکردم میبایست چندین صفحه در مورد آن مینوشتم، خود موضوع یک نقد دیگر بود. لذا اگر مقالاتم طولانی هستند، برای این است که گاهی جهانبینیای که در بطن آن میاندیشم با درک رایج آنقدر متفاوت است که جرأت ندارم برخی از مفاهیم حساس را بدون توضیح و تدقیق رها کنم. مثلاً به نوعی درست است که من جبرگرا هستم، اما جبرگرایی من اصلاً آن جبرگرایی کلاسیک نیست؛ چون تناقضی بین جبرگرایی من و ارادهمند بودن انسان و باز بودن تاریخ وجود ندارد. در ضمن من جبرگرایی خودم را تنها یک دیدگاه دلبخواهی نمیدانم و این حق را نه برای دیدگاه خودم و نه برای هیچ دیدگاه دیگری قائل نیستم که خود را یک اصل دلبخواهی معرفی کند و یا خود را بر اصلی دلبخواهی استوار کند. بر این اساس میدانم که این مسایل به آسانی قابل درک نیستند و باید در مورد همه آنها به بحث پرداخت و در واقع در حال نوشتن متنی هستم که در آن به شرح و بسط دیدگاه جبرگرایانه خودم میپردازم. اینجا این مسئله را به این قصد ذکر کردم که خواننده بداند که چرا بسیاری از اوقات مقالاتم طولانی میشوند.
با همه این سختگیریها من یک مفهوم بسیار اساسی را آنقدر بیدقت و نااندیشیده به کار برده بودم که مقدار بسیاری انتقادات؛ و البته به حق، برانگیخته شد. این انتقادات به من نشان داد که مفاهیمی که برای خودم، یا در متن یک گفتمان، بسیار واضح هستند، برای بسیاری اصلاً واضح نیستند. اصلاً ممکن است مفاهیمی که واضح و بدیهی میپنداریم تنها به دلیل کاربرد زیاد واضح و بدیهی به نظر برسند، اما آنچنان که میپنداشتهایم واضح و بدیهی نبوده نباشند. مفاهیمی مانند «پان فارسیسیم» و «شووینیسم فارس» که غالباً در متن گفتمان تورکها و کوردها و نیز بلوچها و عربها ظاهر میگردد، اگر به دقت روشن نشود، واقعاً میتواند به جای اینکه به تفاهم کمک کند به بدفهمی انجامیده و به جای درک متقابل سوء تفاهم ایجاد کند. امیدوارم این متن بتواند به روشن شدن این مفاهیم کمک کرده و در نهایت آغازی باشد برای باز کردن راهی نو برای گفتگو.
پان فارسیسم چیست؟ شووینیسم فارس چیست؟
تنها به عنوان مثالی از یک متن، محمد جلالی چیمه (م. سحر)، شاعر، در اثری با عنوان زبان فارسی و هویت ایرانیان به بررسی این مفاهیم پرداخته است. از نحوه بررسی او، و نیز آشناییای که با گفتمان رایج در دنیای کوردی و تا حدی با دنیای تورکی ایران دارم، متوجه این نکته شدم که این دو طرف—یعنی طرفی که از جانب اقلیتها فارس نامیده میشود با خود این اقلیتها— اصلاً حرف یکدیگر را درک نمیکنند. [اقلیت در دنیای سیاست به طرفهایی گفته میشود که مصدر قدرت نیستند، آن را همیشه بر اساس جمعیت نمیسنجند.] علت این عدم درک متقابل این است که هر دو طرف اصولاً از واژگانی استفاده میکنند که برای طرف مقابل معنایی جداگانه دارد. م. سحر در صفحه هشتم اثر مزبور میگوید:
میشنوم گاه، که از «پان فارسی» سخن میگوئید، از «شوینیسم فارس» شکوه میکنید! کدام فارس؟ کدام پان؟ کدام شوینیسم؟ اگر منظور شما از شوینیست فارس آنهایند که "به پارسی سخن میرانند" یا از زبان فارسی دفاع میکنند، هیچ میدانید که بر آنان چه تهمت ناسزاواری روا میدارید؟
مسلماً مقصود از شووینیسم فارس آنهایی نیستند که به زبان فارسی سخن میگویند و نیز فکر نمیکنم زبان فارسی نیازی به دفاع داشته باشد تا کسی بخواهد از آن دفاع کند. زبان فارسی را اصولاً به چیزی متهم نمیدانم که کسی بخواهد در صدد دفاع از آن برآید. اصولاً هیچ زبانی نمیتواند در هیچ امری مقصر قلمداد شود تا نیازی باشد کسی از آن دفاع کند. او در ادامه و در ابتدای قطعه بعد مینویسد: "بیادآرید که این زبان ارث پدر هیچ یک از ایرانیان نیست." از خواندن این کتاب پی به این نکته بردم که اولین مفهومی که باید روشن شود، دقیقاً همین مفاهیم هستند تا در مورد آنها سوءتفاهم پیش نیاید.
وقتی که کوردها و تورکها و بلوچها از شووینیسم فارس شکوه میکنند، یک پاسخ رایج این است که ما در ایران فارس نداریم، تنها یک استان فارس داریم. این نوع پاسخگویی از سوی تورکها و کوردها و عربها و بلوچها عموماً یک استراتژی سیاسی تلقی میشود و گاهاً هم واقعاً هست. اما بسیاری از اوقات این امر واقعاً ناشی از بدفهمی است.
با همه این احوال از نحوه نگرش رایج در واکنش به مدعیات کوردها و تورکها و بلوچها میتوان به عنوان راهنمایی برای دریافتن معنای ترکیبات مذکور سود جست. عموماً در واکنش به ادعاهای ملیگرایانه تورکها و کوردها ادعا میشود که در طول تاریخ تاکنون کشوری؛ مثلاً به نام کردستان نبوده است، اما همیشه کشوری به نام ایران وجود داشته است. از نادقیق بودن و استوار بودن ادعای فوق بر بدفهمی که بگذریم و تنها محض استدلال اگر با منتقد همدل باشیم، باید بگویم که با فرض اینکه چنین بوده باشد، این حقیقت (با فرض حقیقت بودن) ناقض حقی نیست. منتقدان در واکنش به ادعاهای کوردها و تورکها عموماً به تاریخ پناه میبرند و سعی دارند نشان دهند که تورکها و کوردها خود در شکوفا کردن زبان فارسی سهم داشتهاند. همه اینها با همه حقیقتشان ربطی به حق آنان ندارد. من قبلاً استدلال کردهام که تاریخ اصولاً صلاحیت قضاوت درباره حقوق را ندارد. با استناد به تاریخ نمیتوان زنان را از حقوقی که امروزه؛ تا همین حد، کسب کردهاند منع کرد. تنها به این دلیل که زنان در طول تاریخ نقشی در فلسفه و هنر و از این قبیل نداشتهاند نمیتوان حقوق زنان را سلب کرد. اصولاً گفتمان حق با گفتمان تاریخ کاملاً بیگانه است. تاریخ تنها کمکی که به ما میکند این است که بدانیم چه حقوقی و به چه دلیلی نقض میشدند، نه اینکه با استناد به آن حقی را از کسی سلب کنیم.
اکنون میتوانم با دقت بیشتری نشان دهم که معنای عباراتی مانند «پان فارسیسم» و «شووینیسم فارس» چیست. هر آن دیدگاهی که سعی میکند با استناد به تاریخ ایران، اثبات کند که کوردها و تورکها و بلوچها و عربها ملت نیستند، تنها به این دلیل که در تاریخ ایران، هرگز اینها ملت نبودهاند دیدگاهی است که اینان آن را دیدگاه «شووینیسم فارس» مینامند. مهم نیست که کسی که صاحب این رویکرد است خود نژادش تورک باشد یا کورد. دیدگاهی که «شووینیسم فارس» نامیده میشود عموماً بر این اساس استوار است:
ایران یک ملت و یک کشور تاریخی است، زبانش فارسی است، در ایران تنها یک ملت وجود دارد و ملت ایران نامیده میشود و هر ادعایی از این دست که تورکها یک ملتند، کوردها یک ملتند، و کلاً هرگونه دیدگاهی مبنی بر کثیرالمله بودن ایران یک ادعای واهی است.
این دیدگاه است که توسط کوردها و تورکها و بلوچها و سایر کسانی که خود را دارای هویتی غیر از آنچه میدانند که در متن فوق صورتبندی شده است، با عباراتی مانند «پان فارسیسم» یا «شووینیسم فارس» صورتبندی میشود. این دیدگاه «شووینیسم فارس» نامیده میشود، چون نه تنها خود را در قالب زبان فارسی بیان میکند، بلکه استدلالاتش همواره بر عظمت و قدرت و شوکت ایران باستان و زبان فارسی و ادبیات فارسی و همه چیز فارسی دور میزند. یکی از انتقاداتی که بارها مطرح شده است، این است که همه این مدعیات جدیدند. البته که این مدعیات جدیدند. اما جدید بودن این مدعیات ربطی به برحق بودن یا ناحق بودن آنها ندارد. اصولاً مفهومی به نام دولت-ملت یک مفهوم جدید است. مسئلهای مانند حقوق زنان هم زمانی که برای اولین بار صوتبندی میشد جدید بود. جدید بودن مسئله ربطی به حق یا ناحق بودن آن نداشت و ندارد. اما هنوز جای این پرسش باقی است که چرا این مدعیات جدید مطرح میشوند؟
واقعاً چرا تورکها یکباره سربرآوردند و دیدند که در ایران چیزی به نام «پان فارسیسم» حضور دارد؟ چرا کوردها ناگهان خود را در عرصه هجوم «شووینیسم فارس» دیدند؟ این از خصوصیات جهان مدرن ماست. از خصوصیات جهان کهن این بود که مدعیات در دل آن عموماً مطلق و آسمانی بودند. تاریخ، چیزی بود که خود را از دستگاه رسمی دولتها بیان میکرد. اما در جهان مدرن دیگر تاریخ تنها یک روایت رسمی ندارد. این خود تاریخ است که شقهشقه شده است. البته من فکر نمیکنم که آنچه در ایران رخ میدهد تنها ناشی از پدیدهای در جهان مدرن باشد، بلکه ریشههای عمیق تاریخی در منطقه دارد. آنچه در عمل رخ داده است برخورد این تاریخچه بسیار طولانی با پدیدههای جهان مدرن است. امروزه تورکها و کوردها تاریخ خود را از دریچه دیگری میبینند. آنها اصلاً یک کشور تاریخی به نام ایران هم نمیبینند. آنها در برابر این پرسش که چرا تاکنون مثلاً در ایران همواره این زبان فارسی بوده است که زبان ادب بوده است، و نه تورکی و یا کوردی علیالاصول میتوانند اینگونه پاسخ بدهند که این حق به صورتی کاملاً سیستماتیک از این زبانها سلب شده است. دقیقاً به همان صورت که حقوق زنان به صورت سیستماتیک در طول تاریخ از آنان سلب شده بود. زنان و بردگان در طول تاریخ به صورت سیستماتیک مورد ظلم بودند و این نقض حق به زعم من بسیار وحشتناک هم بود. به این دلیل که آنها مورد ظلم واقع میشدند بدون اینکه بدانند آنچه بر آنها میرود ظلم است. آنها مورد ظلم واقع میشدند، بدون اینکه بدانند در واقع دارد حقی از آنان سلب میشود. از سیستماتیک بودن نقض حق، منظورم این نیست که یک نظام سیاسی آگاهانه تصمیم گرفته بوده است که حقی را از کسی سلب کند، بلکه برعکس، منظورم اتفاقاً سلب حق بوده است بدون اینکه کسی در مورد آن اندیشیده و تصمیمی گرفته باشد. من ادعا نمیکنم که کوردی، تورکی یا بلوچی تاکنون حقیقتاً چنین پاسخی داده است—اگر هم داده باشد از آن خبر ندارم— تنها میگویم که این پاسخی است که اصولاً درست است و من اگر کورد یا تورک یا بلوچ میبودم چنین پاسخی میدادم. سود جستن از این واقعیت که ایران برای هزار سال زیر دست تورکها بوده است برای اثبات برابری تورک و فارس، مانند این است که با استناد به تورک بودن خامنهای در صدد اثبات ادعای برابری تورک و فارس در ایران امروز برآئیم. معیار برابری، حق روایتگری است و نه توان حکومتگری. در این مورد دقیقاً توضیح خواهم داد. استناد به حکومتگری ترکان در ایران برای اثبات برابری تورک و فارس نشان دهنده ناتوانی گفتمان رایج در دنیای فارسی زبان از درک واقعیتهای موجود است.
این ادعا که تاریخ ایران سرشار است از احترام متقابل، ادعایی است که در دل همان پارادایمی که شووینیسم فارس نامیده شده است صورتبندی شده است. لازم نیست که به تاریخ مراجعه کنیم. برای همدلی با منتقد این ادعا را هم میپذیریم. اگر منتقد واقعاً صادق است، امروزه هم بر اساس همان دیدگاه احترام متقابل لااقل سعی کند حرفی را که یک کورد به او میزند درک کند، سعی کند دیدگاه تورک را هم از تاریخ بداند، سعی کند تاریخ کشوری را که ایران مینامد، از دیدگاه یک بلوچ هم نظاره کند، ببیند جهان از دید یک عرب در خوزستان یا از دید یک تورکمن چگونه است. اگر آنچه دیدگاه رایج در تاریخ ایران احترام متقابل به همه مردمان مینامد واقعاً سبقه تاریخی در بطن فرهنگش داشته است، اکنون به کارش گیرد.
به زعم من آنچه ما به آن نیاز داریم بازخوانی تاریخ منطقه است از دید مردمان زیردست. دیدگاهی که در برابر این خوانش از تاریخ به شدت ایستادگی میکند و تاریخ را امری مقدس میداند، همان دیدگاهی است که شووینیسم فارس نام گرفته است. این دیدگاهی است که اصلاً نمیتواند درک کند چرا وقتی مانا نیستانی آن کاریکاتور را کشید، در آذربایجان غوغا شد. این دیدگاه در پاسخ به رضا براهنی میگوید که واژه "نهمهنه" را هر تهرانی فارسی زبان هم امروزه به کار میگیرد و اصولاً این را نمیبیند که حتی تهرانی فارسی زبان هم این واژه را دقیقاً مواقعی به کار میگیرد قصد مسخره کردن دارد.این دیدگاه از تحلیل ریختن مردم به خیابانها در استانهای تورک نشین ایران عاجز است و آن را ناشی از تحریکات خارجی میداند و دقیقاً مانند جمهوری اسلامی ایران مردم را عروسکهایی میداند که با یک تحریک خارجی به حرکت در میآیند. این دیدگاه که شووینیسم فارس نامیده میشود در بسیاری از رویکردها و جهانبینی خود نزدیکیهای منطقی بسیاری با منطق نظام اسلامی کنونی حاکم بر ایران نشان میدهد. آنچه شووینیسم فارس نام گرفته است این جهانبینی است. جهانبینیای که تحمل دیدن هیچ خوانش دیگری از تاریخ منطقه را ندارد و هر تلاشی را برای بازخوانی این تاریخ توطئه اجانب و بیگانگان میبیند و به این طریق باز هم بر یگانگی خود با نظام جمهوری اسلامی تأکید میکند. این دیدگاه تاریخ باستان ایران را آنچنان مقدس میداند که هرکس به خود جرأت بدهد و به داریوش و کوروش نقد کند و دیدگاههای آنان را به چالش بکشد، مزدور بیگانگان و استعمار قلمداد میکند. آنچه شووینیسم فارس نامیده میشود حتی تحمل شنیدن این را هم ندارد که شاید زبانی که زبان آذری نامیده شده است، اصلاً زبان آذری نباشد، شاید زبان دیگری باشد. این دیدگاه اصلاً حاضر نیست این را حتی به عنوان یک حدس علمی هم بپذیرد که شاید زبانی که در کتیبه داریوش به کار رفته است هیچ ربطی به زبان فارسی امروزین نداشته باشد. مسئله این نیست که این حدسیات درستند یا نادرست. در مورد اینها باید مطالعات زبانشناسی و تاریخ قضاوت کند، نه گرایشات ملی. همه این حدسیات چیزهایی هستند که وقتی پای بازخوانی تاریخ به میان میآید علیالاصول کاندیدای تبدیل شدن به حقایق تاریخی هستند. بازخوانی تاریخ یعنی دیدن تاریخ از زوایایی که تاکنون دیده نشده است. یعنی گشتن به دنبال رد تورکها در گذشته بسیار دور ایران، یعنی تحقیق در تاریخ کوردهای ایران. اینکه آیا مادها همان اجداد کوردهای امروزه هستند؟ اگر بلکه، چرا با پارسهای باستان تا این حد درگیری و اختلاف داشتند که وقتی هارپاک به آستیاگ خیانت کرد، آستیاگ نه برای خود خیانت، که به این دلیل او را مورد سرزنش قرار داد که چرا مادها را برده پارسها قرار داده است؟ همه این پرسشها، و نه پاسخ آنها، تنها خود این پرسشها چیزهایی هستند که آنچه شووینیسم فارس خوانده میشود از مطرح شدن آنها وحشت دارد.
در نهایت شووینیسم فارس سعی تمام در سرکوب تمام این پرسشها دارد و مطرح شدن آنها را مغایر با آنچه میداند که حفظ تمامیت ارضی در قالب یک کشور با فرهنگ باستانی پارسی مینامد. این دیدگاه حتی حوزه فرهنگ پارسی را از مرزهای کنونی ایران تا به مصر و یونان و هندوستان و آمودریا گسترده میداند و از این نظر پانفارسیسم نامیده میشود.
2 comments:
سلام وبلاگ شما را در لینک وبلاگ سر زمین من قرار دادیم
موفقییت شما را آرزو داریم
Waaja Aazat,
Aya in neweshte ra mitawanid dar weblog e taan pakhsh konid?
کلمـه « ايران » دقيقـا در سال ۱۹۳۵ ميـلادی بعنـوان اسـم و نام براين کشـور تازه تاسيـس با مشورت رضاخـان و مستشـاران انگليســی چسبانده شـد، أنهـم با اجــازه افغانستــان!
http://urozgan.org/fa-af/article/838/
Post a Comment