Tuesday 13 December 2011

سخنی با مخالفان تهاجم نظامی به‌ ایران

 هادی صوفی زاده‌
سال گذشته‌ و درمقاله‌ای تحت عنوان مهمترین تحولات جهانی سال ۲۰۱۰ در ارتباط با ایران (1) تصویری واضح از وضعیتی که‌ اینک حس می شود را با استناد به‌ تحولاتی که‌ در جریان بود برشمردم . گرچه‌ درآن مطلب از بعدخارجی به‌ قضیه‌ پرداخته‌ بودم ، اما دراینجا مایلم از علل داخلی آن نکاتی را به‌زبان بیاورم و نشان دهم که‌ مخالفان تهاجم نظامی درکجای این مسئله‌ ایستاده‌اند.
جهت یادآوری قطعنامه‌ 1929 سازمان ملل ( با رای مثبت روسیه‌ و چین )، عقب نشینی روسیه‌ از مشارکت درپروژه‌ پارس جنوبی ( عسلویه‌ )، قرارداد پروژه‌ گاز نابوکو و پروژه‌ گاز تاپی ( ترکمنستان، افغانستان، پاکستان و هندوستان ) با هدف دور زدن ایران ازشرق و غرب ، قرارداد تامین سوخت چین ازطرف روسیه‌ در صورت بروزجنگ، اجرای پروژه‌ انتقال زمینی نفت و گاز کشورهای حوزه‌ خلیج فارس به‌ کناره‌های جنوبی عمان و رهایی از تهدیدهای گاه‌ وبیگاه‌ تنگه‌ هرمز ازطرف ایران، معاهده‌ ری ست ( بهبود روابط ) میان امریکا و روسیه برسرایران، الغاء قرارداد و متوقف نمودن صدور موشکهای اس 300 روسی و تجهیزات نظامی دیگر به‌ ایران، تمرکز نیروهای نظامی امریکا درجزیره‌ دیه‌گوی هند، از جمله‌ موارد امنیتی و اقتصادی بوده‌ است که‌ درسطح بین المللی و منطقه‌ای‌ طی دو سال گذشته‌ علیه‌ ایران اجرا گردیده‌ است.
درآن زمان فضای عمومی در میان معترضین ایرانی موسوم به‌ جنبش سبز شعارهایی همچون " اوباما،اوباما یابا اونها یا با ما" و درگرماگرم اعتراضات خیابانی درتهران نیزشعارهای "مرگ برروسیه‌ " به‌ موضوع روز بدل شده‌ بود. به‌ بیانی دگر جنبش سبزیها با اختراعی جدید موازنه‌ مثبت محمد رضا شاه‌ پهلوی و موازنه‌ منفی دکتر مصدق و موازنه‌ یکطرفه‌ رژیم فعلی را بنفع خود برهم زدند. در نتیجه‌ این شعارها درمسکو و واشنگتون شنیده‌ شد. روسیه‌ به‌ شیوه‌ای محتاطانه‌ رویکرد سیاسی خود به‌ ایران را مورد بازبینی قرار داد و عبارت '' تخم مرغها را در یک سبد گذاشتن کاردرستی نیست'' سخنی بود که‌ در آن زمان از مقامات روسی شنیده‌ شد. همزمان اوباما هم به‌ کمک ندا دهندگان ''اوباما یابا اونها یا باما'' شتافت و جنبش سبز درسطح خارجی به‌ موقعیت و اعتبار نسبی دست یافت.
و اما دربعد داخلی اعتراضات به‌ نتایج انتخابات که‌ می توانست با قاطعیت وشهامت و با اتخاذ استراتژی شفاف به‌ پروژه‌ای ملی ازطرف سران سبز تبدیل شود و برای همیشه‌ پایه‌های استبداد رابرچیند، استقلال ایران راتضمین و خطرخارجی را مردود نماید، ادامه‌ نیافت. درمراحل سرنوشت ساز سوپاپ های اطمینان سبزها ‌به‌ کار افتادند،و شعار جمهوری اسلامی نه‌ بیشتر نه‌کمتر از دل آن بیرون آمده‌ و اطمینان خاطر هیئت حاکم را فراهم نمودند.   آنها حتی احزاب چپ وملی درتبعید را مخاطب خود نگرفتند، به‌ ادیان و ملل دیگر اطمینان داده‌ نشد.   من باب مثال با باز شدن دریچه‌ای کوچک و امکان درج مقالات آخوند پسندانه‌ء کسانی چون آقای فرخ نگهدار به‌ بی محل نمودن تشکیلات متبوع ایشان اکتفا نمودند و نشان دادندکه‌‌ برنامه‌ای جامع برای آینده‌ ایران ندارند و تمام شواهد حکایت از آن داشت که‌ انگیزه‌ واقعی آنان نه‌ تحولخواهی دموکراسی بلکه‌ دستیابی به‌ قدرت ازدست رفته‌ و ادامه‌ راه‌ قبلی خود بود.
درحالیکه‌ پتانسیلهای موجود در مناطق متعلق به‌ ملیتهای دیگر به‌آسانی می توانست بنیان استبداد را برچیند ، آنان با دیده‌ بیگانه انگاری‌ با آن پتاسیل برخورد نمودند و در گفتار و کردار عملا ارزشی برای خواسته‌ آنان قائل نبودند، در بیانیه‌های خود بدون اینکه‌ کسی خواسته‌ باشد تمامیت ارضی را به‌ مخاطره‌ اندازد، از حفظ تمامیت ارضی ایران سخن می گفتند. برخیها نظیر علی رضا علوی تبار، یوسفی اشکوری، ماشاءالله‌ شمس الواعظین طلبکار هم شدند که‌ خواسته‌ ملیتها ( اقوام بقول آنها ) مانع دستیابی جنبش سبز به‌ مردم سالاریست! افرادی مثل حمید دباشی بدون توجه‌ به‌ بوی تعفن دیانت شیعی که‌ دنیا رافرا گرفته‌ و از دامن این مذهب چه‌ ظلمهایی به‌ ادیان دیگر نشده‌، مذهب شیعی را ستم ستیز می پنداشت. آقای ماشاءالله‌ شمس الواعظین بدون اینکه‌ یک لحظه‌ با وجدان خود خلوت کند و بیاندیشد که‌ پراکنده‌ شدن کوردها درشصت کشور جهان نه‌ اینکه‌ مثبت نیست بلکه‌ رنجهایی در بطن آن تبعید و پراکندگی نهفته‌ است که‌ برای ایشآن اهمیتی نداشت اما درمصاحبه‌ها خودبه‌ انتقال ثروت آنان به‌ ایران چشم دوخته‌ و نتیجه‌ می گرفت اگر هرکوردی سالانه‌ یک هزار دلار به‌ کشور انتقال دهند خدمت بزرگی به‌ مملکت محسوب می شود، اما ایشان حاضر به‌ بیان عکس آن نبود که‌ اگر تزریق سرمایه‌ به‌ کشور خدمت است , بنابراین خروج سرمایه‌ از ایران توسط عده‌ای مرکز نشین خیانت محسوب می شود. که‌ ایشان حاضر به‌ قبول آن نیست.
اگر از سکوت سبزها درمقابل ستمهایی که‌ علیه‌ دگر ملیتها و ادیان انجام گرفته‌ تا پمپاژ ثروت ملی و پول نفت خوزستان به‌ مناطق مرکزی و دهها مورد دیگر بگذریم، آنروزها که‌ می شد با وحدت ملی واقعی خطرات هجوم خارجی را منتفی نمود، آنان نخواستند موضوعات مربوط به‌ ملتها و ادیان دیگر را بپذیرند. نخواستند ستارخانهای آذربایجان و یارمحمدخانهای کرماشان را باخود همراه‌ نمایند درنتیجه‌ با سیاست ناهمگون خود زمینه‌ نگرانیهای فعلی را فراهم نموده‌اند. اگر درگذشته‌ بہ اصطلاح تورکها می شوریدند، کوردها چوبش را می خوردند و فارسها نفعش را می بردند، اما اینبار فرصت سوزی آنهاشرایطی را فراهم آورده‌اند تا همگی چوبش را بخورند.
بعنوان سخن آخر، میهن پرستان ضد جنگ با تعصبات ایرانیگری ازجهاتی خودرا باخته‌ ودیگر ازهندوانه‌هایی که‌ هرازچند گاهی زیر بغل ملل ستمدیده‌ تحت عنوان ''مرزبانان غیور'' می گذاشتند خبری نیست و برعکس در تنظیم بیانیه‌ها و تومارهای جمعی کہ حاوی گزندهاییست که‌ متوجه‌ آنان می شود و گویی آنان هم یک پای قضیه‌ تهاجم خارجی هستند. این بی اعتمادی از آنجا پدید آمده‌ است که‌ تمامیت خواهان ایرانی برای حفظ کیان تاریخی خود نیازی نمی بینند که‌ سمبولیک هم که‌ بوده‌ پای تنی چند از مرزبانان غیور را در امضای تومارهای جمعی خود جای دهند!
درخاتمه‌ , در همچون فضایی یک کورد می داند که‌ درصورت تهاجم نظامی کوردها چیزی ندارند تا ازدست بدهند، عربها تجربه‌ تهاجم به‌ عراق را دارند و بیاد دارند که‌ غربیها بعد از چهار روز ازتهاجم به‌عراق نفت بصره‌ را صادر نمودند و هیچگاه‌ حاضر به‌ بمباران کورد نبودند. لابیهای غربی در جمهوری آذربایجان بخوبی به‌ اوضاع استانهای آذربایجان آگاه‌ هستند و غربیها آنقدر کور‌ نیستند تامردم معترض آذربایجان را بمباران نمایند. با این وجود مرکز ایران است که‌ درصورت جنگ مورد تهاجم است، بنابراین هرکه‌ بامش بیش برفش بیشتر.



No comments: