Sunday 27 April 2014

توهمي بنام ''سيستان'' براى از بين بردن تدريجى بلوچستان غربى
از راديو بلوچى
 
در سال 1309 هجري شمسي "دزداپ" به زاهدان تغيير نام داد و در سال 1310 شمسي آن مركز استان جديدالتاسيس "بلوچستان و سيستان" گرديد ( اين استان از جدا شدن بلوچستان از كرمان و روستاي حيدرآباد ?نصرت آباد سنجراني كه به سيستان تغيير نام پيدا كرد - از جنوب خراسان تشكيل شد ) اما اين تقسيمات (همچون تقسيم بلوچستان ايران و پاكستان ) تاثيري در كوچ عشاير بلوچ نداشت و تمام قلمروي خراسان جنوبي و جنوب كرمان و مكران محل سكونت بلوچ ها بود . سالها بعد از آن استان بلوچستان و سيستان نام خود را به "سيستان و بلوچستان" دادبا روي كار آمدن حكومت شيعه در ايران نگاه به تعدادي از اقليت شيعه زابلي كه ساواكي هاي ديروز بودند و ولايتمداران امروز در مقابل بلوچ هاي سني عوض شد و حكومت مركزي از آنان بنوعي براي تضعيف ملت بلوچ (كه هميشه براي حكومت مشكل آفرين بوده اند ) استفاده كرد. شيوه ايي كه با وجود اثبات ناكارآمدي آن هنوز هم ادامه دارد تا اينکه سيستان و سيستانيهاي متعصب با كمك حكومت مذهبي توانست تمام پست ها و منصب هاي اداري و تجاري منطقه را تصاحب كند و علاوه بر اين از شيوه نظامي (همچون حمله و اعدام ...) به فرهنگ يك ملت بتازد تا نامي از بلوچ و بلوچستان و فرهنگ اصيلش باقي نباشد .
آري مدارس دخترانه به بهانه متحدالشكل كردن لباس دانش آموزان لباس بلوچي را ممنوع كردند و بعد از چند سال پسران بلوچ هم به همان بهانه در مدارس از پوشيدن لباس بلوچي منع شدند .(عدم تدريس زبان بلوچي در بلوچستان آنهم زماني كه در دانشگاه هاي معتبر اروپا كه تا مقطع دكترا اين زبان تدريس مي شود نيز بماند ) در ادارات نيز معدود بلوچي اگر يافت شود بايد به فرهنگ و لباسش پشت پا بزند وگرنه متهم به تعصب و قوم گرايي و... مي شود و هرچند وقت نيز بايد پاسخگوي "برادران حراستي" باشد .
عداوت و كينه اين افراد متحجر بر ضد ملت بلوچ بدينجا ختم نگرديد. آنها تلاش هاي فراواني براي حذف نام بلوچستان كردند. بيشترين تلاششان معطوف به مركز استان,زاهدان است. (لازم به يادآوريست اين ها فقط بخش كوچكي از اقدامات اين گروه متعصب از سيستانيها براي حذف نام بلوچ و بلوچستان مي باشد اين اقدامات از كوچ دادن بلوچ ها گرفته تا نوشتن نام سيستان بعنوان آدرس پستي قبوض آب و برق و تلفن و حتي تقويم هايي كه كد شهر ها را نوشته .... ). براي بهتر روشن شدن ماجرا چند مثال مي آورم
1- كوچاندن بلوچ ها از منطقه تاسوكي و اعلام اين منطقه بعنوان دشت سيستان و همچنين ايجاد يك شهرك بعد از عمليات تاسوكي در آنجا و احتمال اسكان دادن برخي از سيستاني ها (لازم بيادآوريست محدوده جغرافيايي سيستان هميشه در حال تغيير و گسترش است بطوريكه كارخانه سيمان زابل بنام سيمان سيستان در 60 كيلومتري زاهدان و در نزديكي روستاي حرمك از توابع زاهدان در حال تاسيس است !!!

2- تاسيس يك شهر جديد بين زاهدان و زابل بنام "رامشار سيستان" و فراهم كردن انواع امكانات براي سكونت زابليهاي خودي در آن
3 -كوچ دادن سيستاني ها (خودي) به زاهدان و ديگر شهرهاي بلوچستان در سطح كلان تا هم در تغيير تركيب جمعيتي و همچنين در تصدي پست ها بعنوان بومي منطقه موفق باشند. طوريكه بيش از 80 در صد روستاهاي زابل داراي سكنه بلوچ اند,اما بدون کوچکترين حق راي و اختيار .
4- تاسيس ده ها شركت با نام سيستان و هامون كه از مراجع تقليد شيعه و آخوند هاي قم براي مبارزه با به اصطلاح وهابيت برايشان پول هاي كلان فرستاده مي شود و تملك زمين هاي اطراف زاهدان و ساير شهر هاي بلوچستان و سكونت افراد غير بومي خصوصا سيستاني ها در آن ? بطوريكه يكي از همين شركت ها در راستاي سياست هاي تفرقه افكنانه خود اقدام به تاسيس ميدان ميوه و تره بار بزرگي در اول جاده زاهدان زابل بنام "هامون ثمر" نمود.اين اقدام پس از آن صورت گرفت كه بلوچ هاي منطقه طي يك مناقصه كه توسط شهرداري آن هم با رعايت تمام اصول قانوني انجام گرفت برنده برخي غرفه هاي ميدان ميوه و تره بار تازه تاسيس شدند.اين حق قانوني بلوچ ها (كه صاحبان واقعي منطقه نيز بشمار مي روند ). اما به مذاق سيستاني هاي متعصب خوش نيامد و حاضر نشدند از ميدان ميوه و تره بار قبلي (كه با وجود تمام مشكلات بهداشتي اش هنوز نيز فعال است ) خارج شوند و در كنار بلوچ ها كاسبي نمايند.آنان با نامه و نامه نگاري و تبليغات دروغين مبني بر استيلاي وهابيت در منطقه و پادرمياني آخوند هاي قم توانستند در يك اقدام كاملا غير قانوني زميني در اطراف زاهدان تصاحب و ميدان ميوه و تره باري مخصوص سيستاني ها تاسيس كنند .در حالي كه شهر نياز به دو ميدان ميوه و تره بار نداشت.اين خود علاوه بر نمايان نمودن چهره واقعي اين گروه متحجر و نشان دادن دشمني آشكار آنان با ملت بلوچ بنوعي دهن كجي به تمام مردمي بود كه شهرداري با استفاده از ماليات آنها ميدان ميوه و تره باري آنهم با هزينه هاي سرسام آور و با وجود كمي بودجه ساخت و به عينه نشان داد که در حكومت مذهبي ايران قانون و رعايت آن معنا و مفهومي ندارد ? حالا نيز شهرداري اعلام كرده ميدان بار شهرداري كه بلوچ ها در آن غرفه دارند با "ميدان هامون ثمر" كه زابلي ها در آن غرفه دارند بصورت رقابتي با هم كار كنند يعني بنوعي خودشان بلوچ و زابلي را مقابل هم قرار دادند
5- عدم معرفي و توجه و رسيدگي به آثار تاريخي و باستاني بلوچستان كه در حال تخريب اند . بطوريكه اكثر مردم آنقدر كه" شهر سوخته" (البته شهر سوخته مال بلوچستان است نه سيستان ) و كوه خواجه و دهانه غلامان را مي شناسند آثار باستاني شهر خود را نمي شناسند
6- تاسيس" شبكه تلوزيوني هامون"( درياچه اي در سيستان ) براي معرفي و نشان دادن سيستاني ها و لهجه سيستاني و رقص سيستاني ?( رقص سيستاني يا خراسان جنوبي???) - تا بنوعي اين دو درصد (زابل ) بر 98 در صد ( بلوچستان ) بچربد
7- تغيير نام ادارات و خيابان ها همچون "نهاد رهبري در امور اهل سنت بلوچستان" به "نهاد رهبري در امور اهل سنت سيستان و بلوچستان" و يا خيابان مولوي عبدالعزيز به خيابان مولوي در مقابل نام گذاري شيلات به نام اداره كل شيلات سيستان و همچنين نام گذاري خيابان هاي مهم و پر جمعيت زاهدان بنام هيرمند و سيستان و همچنين تاسيس مجتمع هايي با بودجه دولتي بنام "هامون كنار "و هامون و... و اين در حاليست كه در زابل هيچ خياباني بنام بلوچستان و يا يكي از ديدني هاي بلوچستان نيست و حتي در خود زاهدان بعنوان يكي از شهر هاي بلوچستان هيچ خيابان يا ميدان و يا كوچه ايي بنام بلوچستان نامگذاري نشده است
8- ابطال شناسنامه بلوچ هاي منطقه و معرفي آنان بعنوان افغانبله, در پايان بايد گفته شود که يك عده افراد متحجر در صدد خذف نام و فرهنگ بلوچستانند ,با ثمر يا بيثمر!! اما ديوار بي اعتمادي و تشديد عداوت و كينه بين بلوچ و زابلي به نيم ساز خود رسيده است و بهر طريق ممکن بايد شکسته شود .
 فقط روشنفکران سيستاني همراه با ملت ستمديده بلوچ ميتوانند جلوي رشدش را گرفته و آنرا فرو ريزند

Saturday 26 April 2014

چاخانیسم همزاد پان فارسیسم

 
 
هر دو جبهۀ پان فارسیسم، ملی ها و مذهبی ها آتش بیار این معرکه اند و به لطف آنها چاخان و دروغگویی امری عادی در شیوۀ نوشتاری امروز ایران است.چاخان های سیاسی با طعم مذهب، چاخان های نژادپرستانه، چاخان های ادبی نظیر هنر نزد ایرانیان است وبس...من در زیر تنها بخشی از این چاخانیسم را با استفاده از خود مطبوعات ارائه می دهم تا در آخر آن نتیجۀ مورد نظر را بنویسم...

 levayi.mohammad@gmail.com
این روزها صحبت از حافظۀ تاریخی و صفحات کتاب تاریخ بسیار نوشته و خوانده می شود. این یک امر طبیعی است که مورخان پارس از متون تاریخی خویش گند زدایی کرده و برای رسیدن به نوعی تقدس تاریخی دارند سر و دست می شکنند. اما سئوال این است که حافظۀ کدام تاریخ؟ صفحات کتاب کدام تاریخ؟ آیا تاریخی که نویسنده و مخاطبش تنها خود پارس زبانها هستند تاریخ دقیق محسوب می شود؟ جنایات کوروش و داریوش را دورۀ اقتدار و سربلندی ذکر می کنند و تقصیر دوره های ذلالت و تسلیم تاریخی را به پای جنایات همسایگان و کشورهای مهاجم می نویسند. آنها تاریخ را توضیح نمی دهند بلکه توجیه می کنند. همۀ شواهد و مستندات تاریخی شان نیز کپی برداری از روی نوشته های یکدیگر است. متون تاریخی پارس ها نشان می دهد که آنها به تاریخ منصفانه و واقع بینانه نمی نگرند. تاریخ نگاری درباری و سانسور وقایع روح سرگردان متون مورخین پارس ها می باشد. در این خصوص پدیدۀ چاخانیسم به فرهنگ رایج در ادوار تاریخی فارسها تبدیل شده است. چاخانیسم به ترتیب از متون خیالی فارسها به متون تاریخی و ادبی نفوذ کرده و تبدیل به فضیلت اخلاقی شده است. هر دو جبهۀ پان فارسیسم، ملی ها و مذهبی ها آتش بیار این معرکه اند و به لطف آنها چاخان و دروغگویی امری عادی در شیوۀ نوشتاری امروز ایران است.چاخان های سیاسی با طعم مذهب، چاخان های نژادپرستانه، چاخان های ادبی نظیر هنر نزد ایرانیان است وبس...من در زیر تنها بخشی از این چاخانیسم را با استفاده از خود مطبوعات ارائه می دهم تا در آخر آن نتیجۀ مورد نظر را بنویسم.
1
اگر فردوسی را پدر چاخانیسم تاریخ گذشتۀ پارسها بدانیم بدون شک احمدی نژاد پدر چاخانیسم نوین ایرانی است. چاخان های سیاسی و مذهبی او شاهکار بی نظیری به حساب می آیند و در نظر داشته باشید که مردم نیز به این نوع چاخانیسم رای دادند.
۱- نفت یا پول آنرا بر سر سفره‌های مردم خواهیم آورد.
۲- علی‌ کردان دارای مدرک دکتراست.
۳- در کشور ما سانسور وجود ندارد و مطبوعات آزاد هستند که هرچه می خواهند بنویسند.
۴- کشور ایران آزاد‌ترین کشور جهان است و تا بحال هیچکس به خاطر ما به زندان نیفتاده است و ما اصلا زندانی سیاسی نداریم.
۵- هنگام سخنرانی در سازمان ملل متوجه شدم که ‌هاله‌ نوری دور سرم است. تمام مخاطبین تکان نمی‌‌خوردند و خیره به‌ هاله‌ نور بودند.
۶- در یکی‌ از سفرهایم به نیویورک وقتی‌ با ماشین و اسکورت از خیابانها عبورمی کردیم, چشمم به کودکی افتاد که در بغل مادرش با انگشت مرا نشان می داد و می گفت محمود، محمود.
۷- از کشور‌های دیگر به ما مراجعه می‌‌کنند و از ما می خواهند تا ما تجربیات اقتصادی خود را در اختیارشان قرار دهیم.
۸- مشکل کشور, مشکل موی جوان های ما نیست. این نیست که ما بگوییم چرا فلان خانم فلان لباس را پوشیده است.
۹- در سیاست خارجی‌ به اذن خدا و یاری امام عصر در اوج هستیم و محبوب‌ترین کشور جهان.
۱۰- بنزین مورد نیاز را از این بعد خودمان می توانیم تولید کنیم ونیازی به واردات بنزین نداریم.
۱۱- به ما گفتند دختر بچه ۱۶ ساله‌ای در منزل انرژی هسته ‌ای تولید می‌کند. تحقیق کردیم و پس ازحصول اطمینان, دستور دادیم ماشین با راننده و اسکورت در اختیارش قرار گیرد تا از آن برای عزیمت به سازمان انرژی هسته ای و برعکس استفاده کند.
۱۲- ما در ایران به هیچ عنوان هم جنس گرا نداریم ماجرا از اساس کذب محض است. این مسائل مختص غرب است.
۱۳- طبق آمار‌هایی‌ که من دارم فرار مغز‌ها از کشور صحت ندارد.
۱۴- نرخ تورّم نسبت به دوران قبل از من در ریاست جمهوری, بسیار پایین تر است.
۱۵- تحریم ها به لطف خدا در وضع مردم هیچ اثر بدی نداشته و مردم اصلا مفهوم تحریم را نمی دانند چیست.
۱۶- ما در امرغنی سازی اورانیوم با درصد بالا به خودکفایی رسیده ایم و به زودی می توانیم صادر کننده آن باشیم.

۱۷- الان می گویند فقط دو تا کشور قدرتمند در دنیا وجود دارد: یکی آمریکا و یکی ایران (هشتم آبان هشتاد ونه).
۱۸- آقای متکی‌ از برکناری خود قبل از سفر به دو کشور افریقایی با خبر بوده است(25 دسامبر 2010 استانبول).

2
محمود حسابی و انشتین پای سفره ی هفت سین – سورنا پرهام
در زمان تدریس در دانشگاه پرینستون دکتر حسابی تصمیم می گیرند سفره ی هفت سینی برای انیشتین و جمعی از بزرگترین دانشمندان دنیا از جمله «بور»، «فرمی»، «شوریندگر» و «دیراگ» و دیگر استادان دانشگاه بچینند و ایشان را برای سال نو دعوت کنند. آقای دکتر خودشان کارتهای دعوت را طراحی می کنند و حاشیه ی آن را با گل های نیلوفر که زیر ستون های تخت جمشید هست تزئین می کنند و منشا و مفهوم این گلها را هم توضیح می دهند. چون می دانستند وقتی ریشه مشخص شود برای طرف مقابل دلدادگی ایجاد می کند. دکتر می گفت: «برای همه کارت دعوت فرستادم و چون می دانستم انیشتین بدون ویالونش جایی نمی رود تاکید کردم که سازش را هم با خود بیاورد. همه سر وقت آمدند اما انیشتین ۲۰ دقیقه دیرتر آمد و گفت چون خواهرم را خیلی دوست دارم خواستم او هم جشن سال نو ایرانیان را ببیند. من فورا یک شمع به شمع های روشن اضافه کردم و برای انیشتین توضیح دادم که ما در آغاز سال نو به تعداد اعضای خانواده شمع روشن می کنیم و این شمع را هم برای خواهر شما اضافه کردم. به هر حال بعد از یک سری صحبت های عمومی انیشتین از من خواست که با دمیدن و خاموش کردن شمع ها جشن را شروع کنم. من در پاسخ او گفتم : ایرانی ها در طول تمدن ۱۰هزار ساله شان حرمت نور و روشنایی را نگه داشته اند و از آن پاسداری کرده اند. برای ما ایرانی ها شمع نماد زندگیست و ما معتقدیم که زندگی در دست خداست و تنها او می تواند این شعله را خاموش کند یا روشن نگه دارد.»

آقای دکتر می خواست اتصال به این تمدن را حفظ کند و می گفت بعدها انیشتین به من گفت: «وقتی برمی گشتیم به خواهرم گفتم حالا می فهمم معنی یک تمدن ۱۰هزار ساله چیست. ما برای کریسمس به جنگل می رویم درخت قطع می کنیم و بعد با گلهای مصنوعی آن را زینت می دهیم اما وقتی از جشن سال نو ایرانی ها برمی گردیم همه درختها سبزند و در کنار خیابان گل و سبزه روییده است.»
بالاخره آقای دکتر جشن نوروز را با خواندن دعای تحویل سال آغاز می کنند و بعد این دعا را تحلیل و تفسیر می کنند. به گفته ی ایشان همه در آن جلسه از معانی این دعا و معانی ارزشمندی که در تعالیم مذهبی ماست شگفت زده شده بودند. بعد با شیرینی های محلی از مهمانان پذیرایی می کنند و کوک ویلون انیشتین را عوض می کنند و یک آهنگ ایرانی می نوازند. همه از این آوا متعجب می شوند و از آقای دکتر توضیح می خواهند. ایشان می گویند موسیقی ایرانی یک فلسفه، یک طرز تفکر و بیان امید و آرزوست. انیشتین از آقای دکتر می خواهند که قطعه ی دیگری بنوازند. پس از پایان این قطعه که عمدأ بلندتر انتخاب شده بود انیشتین که چشمهایش را بسته بود چشم هایش را باز کرد و گفت“ دقیقا من هم همین را برداشت کردم و بعد بلند شد تا سفره هفت سین را ببیند.
آقای دکتر تمام وسایل آزمایشگاه فیزیک را که نام آنها با «س» شروع می شد توی سفره چیده بود و یک تکه چمن هم از باغبان دانشگاه پرینستون گرفته بود. بعد توضیح می دهد که این در واقع هفت چین یعنی هفت انتخاب بوده است. تنها سبزه با «س» شروع می شود به نشانه ی رویش. ماهی با «م» به نشانه ی جنبش، آینه با «آ» به نشانه ی یکرنگی، شمع با «ش» به نشانه ی فروغ زندگی و … همه متعجب می شوند و انیشتین می گوید آداب و سنن شما چه چیزهایی را از دوستی، احترام و حقوق بشر و حفظ محیط زیست به شما یاد می دهد. آن هم در زمانی که دنیا هنوز این حرفها را نمی زد و نخبگانی مثل انیشتین، بور، فرمی و دیراک این مفاهیم عمیق را درک می کردند. بعد یک کاسه آب روی میز گذاشته بودند و یک نارنج داخل آب قرار داده بودند. آقای دکتر برای مهمانان توضیح می دهند که این کاسه ۱۰هزار سال قدمت دارد. آب نشانه ی فضاست و نارنج نشانه ی کره ی زمین است و این بیانگر تعلیق کره زمین در فضاست. انیشتین رنگش می پرد عقب عقب می رود و روی صندلی می افتد و حالش بد می شود. از او می پرسند که چه اتفاقی افتاده؟ می گوید : “ما در مملکت خودمان ۲۰۰ سال پیش دانشمندی داشتیم که وقتی این حرف را زد کلیسا او را به مرگ محکوم کرد اما شما از ۱۰هزار سال پیش این مطلب را به زیبایی به فرزندانتان آموزش می دهید. علم شما کجا و علم ما کجا؟!“
(از کتاب استاد عشق: نگاهی به زندگی و تلاش های پروفسور سید محمود حسابی، پدر علم فیزیک و مهندسی نوین ایران، نوشته ی ایرج حسابی سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، ۱۳۸۴ – کلیه ی غلط های املایی و نگارشی مربوط است به متن اصلی)
3
چاه زمزم و وجه تسمیه قابل تاملش !!!
در وجه تسميه زمزم گويند: شاپور پادشاه (ايران) وقتى حج گزارد بالاى چاه آمد و زمزمه اى كرد و زمزمه خواندن مجوس است هنگام نماز و (نيايش) و غذا خوردن.
شاعر در اين باره گويد:
زمزمت الفرس على زمزم ******* و ذاك في سالفها الأقدم
«فارسيان بر زمزم زمزمه كردند و اين سنّت ديرين آنها بوده است.» مسعودى گويد: از آن جهت زمزم ناميده شد كه فارسیان در گذشته هاى دور به حج مى آمدند و آنجا زمزمه مى كردند و زمزمه صدايى است كه فارسيان هنگام نوشيدن آب از خيشوم (بينى) خارج مى كنند.
ياقوت از قول مسعودى، مورّخ مشهور آورده: فارسيان عقيده دارند كه از فرزندان و نسل ابراهيم خليل(عليه السلام) هستند، پيشينيان آنها آهنگ بيت الله الحرام مى كردند و به عنوان بزرگداشت مقام ابراهيم و پيروى از راه او و پاسدارى نژادش ! ، به طواف خانه مى پرداختند و آخرين كسى كه از شاهان ايران به كعبه آمد و به طواف پرداخت، ساسان پسر بابك بود. او هر گاه به خانه كعبه مى آمد طواف بيت مى كرد و بر سر آن چاه زمزمه مى نمود. از اينرو شاعر در عهد قديم گفته است:
زمزمت الفرس على زمزم ******* و ذاك في سالفهاالأقدم
شاعرى فارس، پس از اسلام، در اين خصوص شعرى سروده است كه با اشاره به سابقه فارسيان، با مباهات و فخر مى گويد:
و مازلنا نحج البيت قدما ****** و نُلقي بالأباطح آمنين
أتى الْبيْت العتيق باصيدين ****** و ساسان بن بابك سار حتّى
و طاف به و زمزم عند بئر****** لإسمعيل تروي الشاربين

«ما از دير زمان همواره حج خانه مى كرديم و در سرزمين مكه در نهايت امن و امان ديدار مى نموديم.
وساسان پسر بابك با سر بلندى آهنگ بيت عتيق كرد.
و آن را طواف نموده، بر سر چاه آمد و زمزمه كرد (ذكر گفت) چاهى كه از آنِ اسماعيل است و تشنه كامان را سيراب مى كند.»
عربها برای این چاه تقدس بسیار قائل بودند و حتی گویند که ساسان بن بابکان جد سلسله ساسانی نیز از این چاه آب نوشیده است .
مسعودی در زمینه پیشینه تاریخی زمزم قبل از اسلام این چنین نوشته است:
فارسیان قدیم به احترام خانه کعبه و جدشان ابراهیم ـ علیه السلام ـ و هم توسل به هدایت او و رعایت نسب خویش به زیارت بیت الحرام می رفتند و بر آن طواف می بردند. آخرین کس از ایشان که به حج رفت، ساسان پسر بابک جدّ اردشیر بابکان سرملوک ساسانی بود. ساسان پدر این سلسله بود که عنوان از انتساب او دارند (چون ملوک مروانی که انتساب از مروان دارند و خلیفگان عباسی که نسبت به عباس بن عبدالمطلب می برند) و چون ساسان به زیارت خانه رفتی طواف بردی و بر چاه اسماعیل زمزمه کردی. گویند به سبب زمزمه ای که او و دیگر فارسیان بر سر چاه می کرده اند آن را زمزم گفته اند و این نام معلوم می دارد که زمزمه ایشان بر سر چاه مکرر و بسیار بوده است.
یک شاعر قدیمی در این زمینه گوید:
فارسیان از روزگاران قدیم بر سر زمزم، زمزمه می کرده اند، یکی از شاعران فارسی پس از ظهور اسلام نیز به این موضوع بالیده، ضمن قصیده ای گوید:
«و ما از قدیم پیوسته به حج خانه می آمدیم و همدیگر را در ابطح به حال ایمنی دیدار می کردیم و ساسان پسر بابک همی راه پیمود تا به خانه کهن رسید که از روی دینداری طواف کند. طواف کرد و به نزد چاه اسماعیل که آبخوران را سیراب می کند زمزمه کرد».
فارسیان در آغاز روزگار، مال و گوهر و شمشیر و طلای بسیار به کعبه هدیه می کردند. همین ساسان پسر بابک دو آهوی طلا و جواهر با چند شمشیر و طلای فراوان هدیه کعبه کرد که در چاه زمزم مدفون شد.

(با این حساب خود ساسانیان اصلیتی تازی داشته و با اعراب و یهودان از یک نژاد بوده و همگی خود را از نسل ابراهیم می دانند .
شاید بعد از سقوط و فرار هخامنشیان ، یهودیان باقی مانده خود را با نیرنگ و جعل بازماندگان پارسیان معرفی کرده اند و با حیله و نیرنگ و جعل ( که خیلی در این مورد مهارت دارند ) اشکانیان را ( وارثان واقعی ایرانیان ) از دور خارج کرده و حکومت مد نظر خود را با نام ساسانیان و با آمیزه ای از فرهنگ ایرانی - عبری تاسیس کرده اند) .

4
گریه استادان علامه در واکنش به تهمت های ناروا
سایت الف
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۱ شهريور ۱۳۹۲ ساعت ۱۹:۰۳
نخستین نمایشگاه بین المللی آموزش و خدمات الکترونیک آموزش که از امروز در نمایشگاه بین المللی تهران افتتاح شد با حاشیه هایی از جمله مصاحبه سنجد خبرنگار با سرپرست وزارت علوم همراه بود.

به گزارش مهر، پیش از افتتاح این نمایشگاه در سالن کنفرانس نمایشگاه بین المللی تهران برخی استادان دانشگاه و سرپرست وزارت علوم سخنرانی کردند و در میان حضار نیز بعضی از اساتید دانشگاههای تهران از جمله تربیت مدرس، علامه طباطبایی و تهران به چشم می خوردند.
یکی از سخنرانان امروز، یک استاد دانشگاه تهران بود. وی در میان سخنانش که درباره آموزش و رسالت آن به دانشجویان، صحبت می کرد به نقل از یکی از استادان دانشگاه علامه گفت: « این استاد با ناراحتی مطرح می کرد که ما خجالت می کشیدیم وقتی شب به خانه مان می رفتیم، خانواده مان فکر می کرد ما روز را در دانشگاه علامه به اذیت و آزار ناموس مردم می پردازیم.»
این استاد دانشگاه تهران بلافاصله بعد از بیان این سخنان به گریه افتاد و با بغض تاکید کرد: ما استادان دانشگاه با وضو به کلاس وارد می شویم و چگونه است یک عده ای به ما تهمت هایی می زنند که خودشان می دانند کاملا واهی است. یک عده با مصاحبه هایی که می کنند به ما تهمت هایی می زنند که واهی است. در این میان برخی از استادانی که در این سالن حضور داشتند و هیات علمی دانشگاه علامه بودند، به گریه افتادند. پس از افتتاح نمایشگاه، سرپرست وزارت علوم از غرفه های متعدد که در این نمایشگاه فعال شده است بازدید به عمل آورد و عروسک سنجد که در این نمایشگاه خبرنگار شده بود با توفیقی مصاحبه کرد. گویندگی شخصیت سنجد را مثل همیشه نگار استخر برعهده داشت.
5
گونه ی خاصی از چاخان وجود دارد که عبارت است از: بستن دروغ های دلخواه (و باورکردنی) به شخصیتهای مشهور درگذشته. این نوع چاخان هم یکجور به فعل درآوردن آرزوهای برآورده نشده یا بهتر بگوییم ساختن گذشته به جای ساختن آینده است (علی الخصوص وقتی ساختن آینده ی دلخواه سخت شود و گذشته هم به قدر کافی دلخواه و مورد رضایت نباشد). در این نوع چاخان، گفتار یا کردار خاصی را به شخصیت مورد نظرمان نسبت میدهیم و مهم هم نیست آن گفتار یا کردار از آن شخصیت سر زده یا نه؛ مهم آن است که «ما» میخواهیم سر زده باشد!
شاید در تبارشناسی اینگونه چاخان در مطبوعات معاصر پارسی بتوان به نامه ی معروف چارلی چاپلین به دخترش جرالدین اشاره کرد؛ نامه ای که آن را نه کمدین مشهور انگلیسی- آمریکایی بلکه فرج الله صبا، روزنامه نگار پیشکسوت ایرانی، نوشته و با این جملات زیبا آغاز میشود:
اینجا شب است، یک شب نوئل. در قلعه ی کوچک من همه ی سپاهیان بی سلاح خفته اند.
این نامه از سال ۱۳۴۵ که در اتاق سردبیری هفته نامه ی «روشنفکر» تهران نوشته شد، تا امروز صدها بار در رسانه های مختلف منتشر شده، در مجالس رسمی خوانده شده، به زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و آلمانی ترجمه شده و حتی در سال ۱۳۶۳ در کتابی با عنوان «آخرین تصویر از چارلی» پاسخ جرالدین به آن نیز چاپ شده است! جالب اینکه نویسنده ی اصلی نامه تا کنون بارها به جعلی بودن نامه و «فانتزی» و شوخی بودن این جعل اعتراف کرده ولی صدای اعترافش به گوش کمتر کسی رسیده است.

6
جد هفتم آيت‌الله‏ مشكينى، به نام ملامحمد تقى، در همين روستاى آلِنى زندگى مى‏كردند و محبوبيت فراوانى در ميان اهل روستا داشتند. در آن زمان كه دوران حكومت نادرشاه بود ـ گويا نادرشاه، از طرف تركيه با سپاه خودش می ‏آمده، كه به روستاى آلِنى می ‏رسد. ايشان نقل مراجعه می ‏كردند. وقتى نادرشاه به چشمه آب می ‏رسد، زن و مرد و دختر و پسر، مشغول برداشتن آب از چشمه بودند. نادرشاه تشنه ‏آب بوده و دختر بچه ‏اى كوزه آب خود را به ايشان می ‏دهد. نادرشاه آب را كه می ‏خورد، نگاهى به چهره اين دختر می ‏اندازد و مجذوب او می شود.

به دختر می ‏گويد:«شما بيا با من باش». دختر بچه می ‏ترسد و فرار می كند و به ده می ‏آيد و در خانه جد آيت‌الله‏ مشكينى بست می نشيند. نادرشاه دستور می دهد كه آخوند روستا را كه همان جد ايشان ملا محمد تقى بود ـ احضار كنند. وقتى او را پيش نادرشاه مى‏ آورند، نادرشاه به او دستور می ‏دهد كه:«عقد اين دختر را براى من بخوان!». ايشان هم طبق ضوابطى كه هست، پدر و مادر دختر را می خواهد و می ‏گويد كه:«ايشان مى‏خواهد با دختر شما ازدواج كند». آنها مى‏گويند كه:«مايل نيستيم و نمی ‏خواهيم». ايشان به نادرشاه می گويد كه:«من نمی ‏توانم صيغه عقد را اجرا كنم، چون پدر و مادر دختر راضى نيستند».
نادرشاه می گويد:«تو كارى به اين كارها نداشته باش. كار خودت را بكن و عقد را بخوان». ايشان میگويد:«نمیخوانم» و به دليل همين امتناع، نادرشاه دستور میدهد كه خميرى را به شكل عمامه آماده مى‏كنند و به جاى عمامه روى سر ايشان می ‏گذارند و روغنى را داغ می ‏كنند و وسط اين خمير ـ كه همان مغز سر اين عالم متقى بوده ـ می ‏ريزند و ايشان به خاطر دفاع از حق اين دختر و پدر و مادر، شهيد می شوند. به هر حال، ايشان از چنين خانواده‏اى برخاسته است.
 7
و هزاران چاخان موجود را خود شما می توانید بر این لیست بیفزایید...
نتیجه: چاخانیسم همزاد پان فارسیسم است. 

Thursday 10 April 2014

روشنفكر فارس و مسئله ملي در ايران
 
             علي رضا اردبيلي
 
   حزب كمونيست فرانسه و روشنفكران چپ فرانسه با تاكيد بر ارتباطات و حمايتهاي خود از رهبران جنبشهاي آزادي بخش در مستعمرات فرانسه با افتخار مدعي بودند (و هستند) كه اگر دولت فرانسه به استعمار ملل ديگر اقدام كرده است، آنان (نيروهاي روشنفكري چپ) به نوبه خود به تربيت رهبران جنبشهاي آزادي بخش ملل مستعمره از زير يوغ اسارت فرانسه اقدام كرده اند.(همچون هوشي مين و بسياري ديگر از اين زاويه است كه موضع و عملكرد روشنفكران فارس در قبال پروژه ناظر بر نابودي فرهنگهاي غيرفارس در 80 سال گذشته اهميت پيد ميكند به اين معني كه اگر سيستم سياسي حاكم قصد و برنامه عملي نابودي فرهنگهاي غير فارس ايران را داشته است، نقش روشنفكران فارس در قبال اين مسئله چه بوده است و مثلا به كداميك از آلترناتيوهاي زير نزديك بوده است: اول: شناخت و افشاي فعال طرحها و برنامه هاي ناظر بر قتل عامهاي فرهنگي و فيزيكي از سوي حاكمان سياسي تهران در اين زمينه به غيراز يك مورد، فردي از آحاد نسلهاي متعدد روشنفكران فارس از دوران رضاخان به اينسو، قدمي در راه شناخت و افشاي طرح نابودي ملل غير فارس ايران برنداشته است. تنها روشنفكر فارس كه جسورانه براي افشاي مباني نظري خرافات نژادپرستانه رسمي و مرسوم در ايران كمر همت بسته است، همانا خالق مجموعه آثار «تاملي در بنيان تاريخ ايران باستان» است. آقاي ناصر پورپيرار علاوه بر دقت و تيزبيني فوق العاده در كارهاي تحقيقي مزبور، سخن از مباحث و موضوعاتي گشوده اند كه قبل از ايشان كسي نشاني از از آنها نداده بود. به بيان ديگر ايشان سخن از مسائلي به ميان آورده اند كه احدي كلامي از آنها بر زبان نياورده بود. اما متاسفانه اين تنها مورد از اين نوع در 8 دهه از عمر شوينيسم فارس است. دوم: اعتراف به وجود مسلم ترين مصاديق اعمال ستم ملي در ايران افراد معدودي از روشنفكران ايران و بخش بزرگي از جريانات سياسي چپ سنتي، شناخته شده ترين موارد اعمال ستم ملي در ايران را معترف بوده اند و نسبت بدان معترض. ممنوعيت نشر كتب و مطبوعات به زبانهاي غير فارسي و عدم امكان تحصيل به زبان مادري، دو نمونه مهم در ميان اين مسائل بوده اند. مرحوم جلال آل احمد از اين موضع به سراغ مسئله ملي ميرود يا روشنفكر فارس مقيم نيويورك، مهرداد بروجردي يا حسين باقرزاده و تعدادي ديگر از روشفكران فارس هم از اين قبيل بوده اند. آنان بدون برخورد با كليت قضيه، بدون اينكه برخوردي ريشه اي و سيستماتيك با سيستم دولتي موسوم به شوينيسم فارس برآيند، از يك نوع موضع حقوق بشري بسيار آبكي به معدودي از عوارض اصلي و جانبي ستم ملي در ايران اعتراض ميكنند. در نگاه اين روشنفكران، بيگانه ستيزي، نژادپرستي، آريا پرستي، اسلام ستيزي، عرب ستيزي، ترك ستيزي، قتل عام معنوي، طرحهاي صرف فاشيستي براي ايجاد اردوگاههاي فارس سازي و... يا بي خبرند يا آنها را مهم نمي شمارند. حد اعتراض اين روشنفكران و جريانات سياسي در حد جمله زير است: «آخر چه اشكالي دارد كه يك بچه ترك در مدرسه تركي هم ياد بگيرد يا به تركي درس بخواند يا يك شاعر ترك آثار خود را به زبان مادري اش آزادانه منتشر كند؟» در اين نگاه محدود جايي براي طرح مسائلي چون نابودي تعمدي اقتصاد، آثار تاريخي، اسامي جفرافيايي، تاريخ ويژه ملل غير فارس و بطور كلي ابعاد واقعي پروژه «يك دولت، يك ملت با يك زبان واحد» وجود ندارد. سوم: عدم شناخت از موجوديت پروژه هاي مزبور در عرصه طرح يا اجرا تاجايي كه به ملت فارس مربوط است، ميتوان چنين احتمالي را پذيرفت. بويژه در كشوري چنين عقب مانده كه غم نان و سرپناه مسئله عمده اكثريت بزرگي از اهالي است، طبيعي است كه بخش بزرگي از ملت فارس نه تنها از اعمال شوينيسم فارس بعنوان يك پروژه دولتي بي خبر باشند بلكه از وجود افراد غيرفارس در ايران هم زياد اطلاع دقيقي نداشته باشند. با وجود اين اگر در حوزه اصلي بحث يعني عملكرد روشنفكران فارس بمانيم براحتي ميتوان حكم صادر كرد كه اگر كسي از ديدن جزئيات و اهداف پروژه نابودي ملل غيرفارس ايران عاجز است، بايد از چنان بي استعدادي در شناخت مسائل اجتماعي برخوردار باشد كه ديگر نتوانيم وي را در جرگه روشنفكر بحساب بياوريم. چهارم: تظاهر به نا آگاهي در مورد طرحهاي مزبور اكثريت بزرگي از روشنفكران فارس از اين موضع به معضل موسوم به مسئله ملي در ايران نزديك شده اند. اينان در تقابل ناخواسته خودشان با مسلم ترين نشانه ها و عوارض طرحهاي امحاي جمعي ملل غير فارس، اظهار جهل و تعجب ميكنند و با اينكار خود، گويي بخاطر سكوت خود از اعمال جاري در مسلخ ملتهاي غير فارس متعذر ميشوند. پنجم: شركت فعال در بخش غير دولتي مركز لجستيكي – نظري نابودي ملل غير فارس روشنفكران بسيار زيادي چون شاهرخ مسكوب، نادر نادرپور، اخوان ثالث، محمود دولت آبادي، محمد علي سپانلو، فرج سركوهي، علي مير فطروس و امثالهم مستقل از طرحهاي دولتي، پايه هاي نظري ديگرستيزي و نژادپرستي را قوام بخشيده و به تئوريهاي برتري جويانه دولتي شوونيسم فارس در ايران، ابعاد و موقعيت يك «پروژه مشترك دولت – اپوزيسيون» را ميدهند. ششم:شركت در بخش دولتي مركز فوق اكثر روشنفكران دست راستي ايران در اين جرگه اند. با سرنگوني رژيم سلطنتي بخشي از اين قوم چون عنايت الله رضا، جواد شيخ الاسلامي، نصرالله پورجوادي، پرويز ورجاوند در متن و حاشيه بسيار پيوسته رژيم اسلامي جا خوش كردند تا رژيم جديد را مدام نسبت به عقوبت غفلت از نابودي ملل غير فارس هشدار دهند و در خفا به عنوان پروژه نويسهاي دائمي طرحهاي نژادپستانه آريايي انجام وظيفه كنند. بخش بزرگتر اين جماعت كه به خارج از كشور پرتاب شدند با موفقيت، همدلاني از ميان نيروهاي متلاشي شده چپ براي خود يافتند و به عنوان مثال افرادي از ميان بازماندگان رهبري حزب توده و جريانات مشكوكي چون حزب كمونيست بيژن حكمت را تخته قاپو به خود متصل كردند. با به بن بست رسيدن بنيادگرايي اسلامي در ايران و ايجاد تشتت در صفوف آنان افرادي چون برادران لاريجاني، باند رفسنجاني، مهاجراني و برخي چهره هاي رده پايين جريان دوم خردادي به اين مواضع نزديك شدند. طرفه آنكه اگرا ين موضع زماني نظر رسمي نظريه چي هاي دربار پهلوي بود، امروز طيف الواني از برخي نيروهاي حزب اللهي هاي حاكم تا پيروان فرقه بيژن حكمت را در بر مي گيرد. روشن است كه رنگي بالاتر از سياهي موجود در رديف ششم براي «روشنفكر» نمي ماند و تنها سرنيزه بدستان و چكمه پوشان مهاجم به سرزمينهاي ملل غير فارس از اين مرحله فراتر ميروند .
  -

Wednesday 9 April 2014

نفوذ روسها در کشورهای عربی بر اساس آرشیو متروخیم




رضا وشاحی


مقدمه





ژنرال واسیلی متروخیم مسئول آرشیو ک جی بی شوروی سابق بود. وی این آرشیو را کم کم با گذاشتن متون و در جوراب هایش از آرشیو مرکزی بیرون برد. و این اسناد را زیر کف خانه اش مخفی کرد. این عمل برای سی سال ادامه داشت. هدف وی آگاه کردن جهان از تاریخ دقیق تحولات شوروی بود. چند بار سعی کرد این آرشیو را به خارج منتقل کند اما ممکن نبود. وی پس از سقوط شوروی توسط سازمان اطلاعات بریتانیا ام آی سیکس از شوروی به همرا 25 هزار صفحه سند خارج شد. مجموعه اسنادی که وی از شوروی خارج کرد با نام آرشیو متروخیم منتشر شد. که اسناد بی نظیر و بسیار مهمی هستند. با خواندن این اسناد تازه معلوم شد در شوروی سابق چه خبر بوده است. معلوم شد سالوادور آلنده جاسوس روسها بوده است. انتشار شایعه دروغ توسط کی جی بی که ویروس ایدز از آزمایشگاه های آمریکا خارج شد و بسیاری موارد دیگر. برخی از این اسناد  هم در مورد نفوذ روسیه کشورهای عربی است. اسناد نشان می دهد که عبدالناصر پای روسها را در مصر و منطقه باز کرد


در سال 1979 قرار داد سری بین کی جی بی و لیبی بسته شد. کی جی بی افراد امنیت لیبی را در موسسه آندروپوف آموزش می داد در مقابل لیبی اطلاعاتی را در مورد مصر و اسراییل و شرق آفریقا را به روسیه می داد.

در سال 1983 بعد از جلسه ای در سفارت شوروی در لندن، روسها از عرفات قطع امید کردند. دیگر به وی اطمینانی ندارند. امیدوارند نیروهای مترقی مارکسیست عرفات را کنار بزنند. طبق این گزارش قرار شد که روسها بشکل ظاهری اما حمایت خود را از عرفات ادامه بدهند.

در سال 1976 روسیه به سوریه کمک کرد که به لبنان حمله کند. سوریه به دفاتر عرفات حمله کرد. کی جی بی از خطر انتقام سازمان قتح آگاه بود و خطر ترور رهبران روس را پیش بینی می کرد. برای کاهش تنش ها روسیه دفتری را برای عرفاهت در مسکو باز کرد. در سال 1982 اسراییل به لبنان حمله کرد. و بار دیگر روابط بین شوروی و عرفات تیره شد. چون روسها به عرفات در مقابل حمله اسراییل کمک نکردند.

نزدیک ترین متحد ایدئولوژیک شوروی در بین عرب ها کشور یمن بود. با این حال روسها از یمن به عنوان یک سر درد یاد می کردند. در سال 1985 علی ناصر محمد رییس جمهور یمن جنوبی یک نفر را با مسلسل به دفتر مرکزی سیاسی یمن جنوبی فرستاد و همه اعضای آن را قتل عام کرد. اسمش را هم گذاشت انتخابات شورای جدید!

در سال 1960 اطلاعات رومانی با عرفات تماس گرفت و بعد عرفات به رومانی رفت و با چائوشسکو  ملاقات کرد. چائوشسکو به عرفات اسلحه و کمک های اطلاعاتی کرد.

مواردی که هرگز جهان از داخل شوروی با خبر نشد
در 1969 یک ژنرال بازنشسته روس موفق شد از گارد کرملین عبور کند و به ماشین داخل کرملین شلیک کند. که فکر می کرد برژنف داخل آن باشد.

بمب گذاری متروی مسکو توسط استقلال طلبان ارمنی که بعدا سه نفر از آنان اعدام شد. گروهی یهودی روس قصد دزدین یک هواپیمای مسافربری راداشتند که به اسرایل بروند. این پرونده ها هیچگاه منتشر نشدند.

در بین سالهای 1978 تا 1980 شوروی 4 میلیارد دلار اسلحه به گروه های مسلح آفریقا داد. این مقدار چهار برابر کل مقدار اسلحه ای بود کعه آمریکا به گروه های مشابه کمک کرده بود.

مصر
روسها شروع به ایجاد پایگاه های نظامی در مصر، سوریه، عراق و الجزایر کردند. تعداد نیروهای روسی در مصر دویست هزار نفر بود. در دفتر کی جی بی در مسکو برای مصر عبدالناصر جکی ساخته بودند و می گفتند جمهوری مصر اتحاد شوروی! چون بسیاری از افسران مصر برای کی جی بی کار می کردند.
روابط اجتماعی دویست هزار روسی و مصری ها بسیار بد بود. روسها حتی در منازل مصری ها نمی رفتند و روابط اجتماعی نداشتند. بر خلاف 15 هزار نفر عربی که همزمان در آمریکا زندگی می کردند که نصف آنان با آمریکایی ها ازدواج کردند.

روسها در ظاهر از قدرت نظامی ضعیف کشورهای بسیار خشمگین بودند و اینکه مقدار زیادی اسلحه دست نخورده به دست اسراییل افتاده بود. اما در واقع کی جی بی از شکست عرب ها خوشحال بود و توانایی نظامی اسراییل را می ستود. عبدالناصر به شکل افتضاحی با روسیه همکاری می کرد و روسها در تمام سیستم مصر رخنه کرده بودند. طبق قرار داد همکاری های امنیتی مصر و شوروی دو طرفه بود. اما این فقط مصر بود که به روسها کمک می کرد. روسها موارد مهم را به مصری ها نمی گفتند. قرار داد در اصل یک طرفه بود.

سیا نوار گفتگوی علی صبری را که توسط کی جی بی برای جانشینی عبدالناصر آماده می شد را منتشر کرد. و طرح کی جی بی را بهم زد. بعد صبری دستگیر شد. کم کم مصری ها بعد از این دستگیری از کی جی بی فاصله گرفتند. بعد مسکو کشف کرد که کسی که این اطلاعات را به سیا می داد یک دیپلمات روس به نام نیکلای ساخاروف بود که با علامت فراری که سیا برای وی ایجاد کرده بود به موقع به آمریکا فرار کرد و دستگیر نشد. یک دسته گل در پشت ماشین فولکس واگنش. بعد مسکو تمام تلاش خود را کرد که سادات را بعنوان یک خائن معرفی کند. در سال 1972 سادات دستور داد که تمامی دویست هزار مشاور روسی مصر را ترک کنند. این روسیه را بیشتر خشمگین کرد.

 مجموعه این اسناد نشان از ضعف کشورهای عربی در مقابل روسها دارد. که نتیجه اش را امروز در سوریه می بینیم.

Saturday, 6 July 2013

مشکل مصر مشکل تمام کشورهای اسلامی است





رضا وشاحی

06/07/2013

در مصر حکومت اسلام گراها که توسط مردم در یک انتخابات آزاد به قدرت رسیده بود توسط ارتش ساقط شد. ناظران سیاسی شروع به نگاه کردن به تاریخ معاصر کردند تا نمونه هایی پیدا کنند. در الجزایر چنین حالتی بود. مسلمانان به قدرت رسیدند و توسط ارتش الجزایر ساقط شدند. در ترکیه هم نمونه های مشابهی بود. در واقع خود اردوگان موضوع یک کودتای نظامی بود که عملی نشد. ولی آیا این تنها نسخه ای است که می شود برای جوامع مسلمان و عربی پیچید؟



واقعیت این است که مشکلی که در مصر هست در باقی کشورهای اسلامی و عربی هم هست. یعنی یک عده زیادی مسلمان و معتقد به دین اسلام هستند و خواهان شریعت اسلامی هستند. حالا شما هر چه قدر هم از حکومت ایران برایشان مثال بزنید و غیره قبول نمی کنند. این یک تجربه اجتماعی است که هر کسی می بایست در تاریخ خود گویی لاجرم طی کند. مثل مراحل زندگی که در نوجوانی خام هستیم در میان سالی پخته تر هستیم و در پیری با خردتر، جامعه هم چنین مراحلی را طی می کند. که به آن بلوغ اجتماعی جمعی می گویند. که بر اساس تجارب تاریخی مشترک در ناخودگاه جامعه شکل می گیرد. و ایجاد عفل جمعی می کند که اشتباهات گذشته را تکرار نمی کند.

بهرحال اسلام گراها در کشورهای اسلامی حضور گسترده دارند و این را نمی شود نادیده گرفت.برای حل این مشکل دو راه بیشتر وجود ندارد.

یک راه همان راهی است که ارتش مصر امروز و قبلا ترکیه انجام داد.یعنی سرکوب اسلام گراها و پر کردن زندان ها از مسلمانان. و در طولانی مدت راه حل پایداری نیست. شاه ایران هم همین راه را رفت. و حرکت های اسلامی مانند آتش زیر خاکستر می مانند. این راه با حقوق بشر این مسلمانان هم منافات دارد. سرکوبگر است و خون انسان ها بر روی خیابان ها خواهد ماند. در نهایت موجب تقویت و نه ضعف نیرهای اسلامی هم خواهد شد. جلوی مدرن شدن عمقی جامعه را هم خواهد گرفت. و فقط یک لایه سطحی سکولار باقی خواهد ماند. و لایحه های زیرین جامعه بسیار ترسناک و دست نخورده باقی خواهند ماند.

یک راه دیگر این است که از تجربه غرب استفاده کنیم! در غرب تمام احزاب فعلی در واقع احزابی بودند که ریشه مذهبی داشتند. احزاب محافظه کار در غرب همواره جزیی از سیستم مذهبی کلیسا در اروپا بوده اند. و این احزاب به علت نشستن در دو سمت کلیسا/مجلس (بخوانید مسجد) به سمت راست و چپ تقسیم می شدند. که این نامگذاری های امروز ریشه اش از آنجاست. حتی تمام دانشگاه هایی را که ما امروز در غرب به عنوان مرکز دانش و علم می شناسیم در واقع مراکز تدریس دینی مسیحی بودند ( بخوانید حوزه علمیه) برای مثال دانشگاه اکسفورد انگلستان که قدیمی ترین دانشگاه انگلیسی زبان جهان است اصولا برای بررسی متون دینی مسیحی تاسیس شد و مرکز نیایش مانک ها یا نوعی تصوف مسیحی بود! بعد در اکسفورد کم کم بحث های عقلی بر بحث های نقلی تفوق پیدا کرد. این پروسه چند صد سال طول کشید.

 در واقع  این موسسات اجتماعی کم کم و با مرور زمان سکولار شدند و عقلانی شدند و از دین فاصله گرفتند. نه با دخالت ارتش! باید به نیروهای مذهبی فرصت داد تا وارد این پروسه شوند. غرب سکولار امروز راه درازی را طی کرد تا به اینجا رسید. در مصر ولایت فقیهی نبود که و سپاه پاسدارانی نبود که از سنت گرایان حمایت کند و سیستم را بتواند بسته نگاه دارد. اینهمه حساسیت لازم نبود. در انتخابات بعدی براحتی می شد دولت را تغییر داد. 

دخالت ارتش فقط صورت مساله را پاک خواهد کرد. واقعیت این است که میلیون ها نفر در مصر و دیگر کشورها مسلمان هستند. مگر دموکراسی حق اکثریت نیست؟ باید قواع بازی را رعایت کرد. نمی شود چون کسی نامزد مورد علاقثه ما نیست وی را با کمک ارتش سرنگون کنیم. این دموکراتیک نیست. این کشور را بی ثبات می کند. خود آقای البرادعی و دیگرانی که خود را سکولار می نماند به نوعی، و این روزها صحبت از حق دموکراسی می کنند چرا نامزدی خود را در انتخابات ریاست جمهوری لغو کرد؟ چرا به اخوان المسلمین فرصت دادند که برنده شوند که حالا با تانک بخواهند مشکلات را حل کنند؟

من هم با اخوان المسلمین مخالف هستم و اصولا اسلام گراها به نظر من در جامعه هم کار مفیدی انجام نمی دهند چه برسد در سیاست! ولی بهرحال باید از حق مخالف خود دفاع کنم. متاسفانه سکولارهای عرب اشتباه کردند. من مطمئن هم نیستم تمام کسانی که علیه مرسی آمدند واقعا سکولار و یا لیبرال بودند.

باید نیروهای مذهبی را هم در اداره حکومت سهیم کرد. واقعیت را باید قبول کرد. به نتیجه انتخابات باید احترام گذاشت. سرکوب و کودتای نظامی راه حل نیست. دستگیری اخوان المسلمین و ترور رهبرهایشان از زمان عبدالناصر تا مبارک ادامه داشت. اما این رفتارهای حکومت مصر هیچ گاه آنها را ضعیف نکرد. مثالش هم این است که در انتخابات رای آوردند. نباید راهی را که غرب رفت ماهم برویم.