Tuesday 3 January 2012

"حق حاکميت ملى" مردم بلوچ و رابطه آن با "دموکراسى" در ايران
رحيم بلوچستانى      http://www.ostomaan.org/                   
لازم است پيش از پرداختن در مورد موضوع بالا و در واقع براى درک بھتر آن به  تعريف و پيشينه تاريخى  مقوله ھايى که  در محاورات سياسى مان بکار ميبريم مختصراً پرداخته شود۰ زيرا که بدون داشتن درک مشابه از مفاھيم و مقوله ھاى بکار گرفته شده، درک نظرات يکديگر و نھايتاً ھم انديش و يا دگر انديش بودن   دشوار و غير منصفانه خواھد بود۰ توجه به دو نکته زير را نيز لازم ميدانم : نکته اول اينکه  تمامى  پديده ھا٬ مقوله ھا٬ واژه ھا و مفاھيم سياسى و اجتماعى ھمچون موجوداتى زنده بر بستر زمان  ومکان متولد  و در طول تاريخ تکامل جوامع بشري و بنا به ضرورتھاى زمان خويش دستخوش تغيير و تحول گرديده اند و اين امر نيزھمچنان ادامه خواھد داشت۔   نکته ديگر اينکه با وجود ھمانندى و يگانگى قانونمندى ھاى طبيعى بر پروسه تحول و تکامل جوامع بشرى بر روى کره زمين ٬ به نظر ميرسد که  مراحل رشد جوامع اروپائى سير تکاملى کلاسيکترى داشته و به دليل وجود اسناد تاريخى معتبر٬ بيشتر مورد تحقيق و تجزيه و تحليل متفکران و محققان اجتماعى قرار گرفته اند و به ھمين دليل اغلب الگوھاى اجتماعى مدرن از اين سو گرفته شده اند۔   
حق چيست؟
در پروسه زندگى و زنده ماندن که در ابعاد زمان و مکان قابل لمس و مفھوم است، موجودات زنده در نتيجه تلاش و کوشش خود امکاناتى را فراھم ميآورند که با بھره ورى و بھره بردارى از آنھا،  تداوم حيات متناسب با شرايط زيستى شان ممکن ميگردد۰
ماحصل تلاش ھاى "فردى" و يا "جمعى" که مسلماً براى رفع نيازھاى فردى و يا جمعى خواھند بود، حس تعلق و تملک فردى و يا جمعى ويژه اى نسبت  به آن دستآورد ايجاد خواھند کرد۰  دستآورد و محصولى که صاحب و يا صاحبان آن از طريق ارزش کار متناسب با زمان خود،  شايستگى بھره ورى و بھره بردارى از آن را از آن خود کرده اند به طورى که براى حفظ نظم جارى درآن دوره، رعايت اين امر يعنى بھره ورى از آن دستآورد، براى ديگران نيز امرى ضرورى ميشود
حقوقى که  مستقيماً با دخالت "اراده انسانى" حاصل ميشوند حقوقى "اکتسابى" و يا "خصوصى" اند  مانند حق مالکيت و بھره ورى از شکارى که کرده اى، حق استفاده از مکانى که خود ساخته اى و يا بھره بردارى از درختى که در زمين خود کاشته اى۰ اما حقوقى که براى پاسخ به نيازھاى گروھى و بدون دخالت اراده انسانى که در پروسه اى طولانى از" زمان" و بطور "طبيعى"،  آرام  و تدريجى  حاصل ميآيند "حقوق عمومى" ويا "طبيعى" اند که متعلق به ھمه جامعه اند ،  مثل حق ھستى و حيات فردى، حق ھستى و حيات گروھى، حق آزادى انديشه  وبيان آن ، حق آموزش کودک به  زبان مادرى و۰۰۰
بدين ترتيب ميتوان گفت که "حق" امرى اعتبارى است که اعتبارخود را براى مالکش از طريق تأييد و تصويب کنشگران "متقابل"  که در محيط زيست  مشترک وپيرامون آن موجود ھستند به دست ميآورد۰
حاکميت چيست؟
انسان  که در مقابله چالشھا و ناملايمات طبيعى و براى ادامه ھستى در تنازع بقايش چاره اى جز رويکرد "اجتماعى" شدن نداشت محکوم به تنظيم وايجاد قانونمندى در "مناسبات اجتماعى" چه در محيط  خانه وکاشانه و آشيانه اش  و چه  در حوزه  وميدان فعاليت روزانه براى تأمين معاش خود بوده است۔   ھر آنگاه که دو نفر و يا بيشتر در کنار ھم بوده اند، بدون بيان  و داشتن تعريفى از آن٬  در تنظيم روابط و مناسبات ميان خود٬ ضرورت "اعمال ھژمونى" براى تنظيم و حفظ مناسبات  فى ما بين، برايشان  امرى ملموس٬ طبيعى و گريز ناپذير  بوده است۔
لذا، از آنگاه که زندگى انسانھا به شکل جوامع مدنى در آمده است، در آنجا  ضرورت و حضور يک "قدرت کنترل کننده" براى برقرارى نظم سياسى و اجتماعى  مورد نياز زمان خود٬ امرى اجتناب ناپذير بوده است۔ 
ھر چقدر که انسان در طول تاريخ تکامل خود زمان مندتر و در حوزه ھاى مختلف زندگى اجتماعى و اقتصادى اش کاملتر و پيچيده تر شده است الزاما نظم سیاسی و اجتماعی و تقسیم کاربا ساختار پیچیده تری مورد نياز بوده است۔
 "حاکمیت" ، آن نیروئی است که این نظم سیاسی و اجتماعی را سازمان می دهد۔ برای اینکه یک جامعه سیاسی بتواند به حیات خود ادامه دهد ، باید یک منبع و يک  قدرت عالیه  (Supreme authority ) سازمان دھنده اى وجود داشته باشدکه منشاء قوانین و اجرا کننده آن باشد۔ نام این قدرت عالی سیاسی يا قدرت فائقه حاکمیت است که هر دوره معینی از تاریخ با نظریه معینی از حاکمیت همراه بوده است۔
"حاکميت" حامل "حق" است و ايجاد "حق حاکميت "موضوع انقلابات در طول تاريخ تکامل بشريت  بوده است  که چه کسى اين حق را دارد٬ کنيسه؟ کليسا؟ مسجد؟ امپراطور؟ شاه؟ خان؟ سردار؟ بازار؟ مردم ؟
رابطه حاکميت با سرزمين، مردم و ملت
بر خلاف ایده "مردم" که برای توجیه وجود خود نیازمند پرورش زمان نیست ودر هر نقطه ای از زمان و در هر مکانی همواره وجود داشته اند و وجود خواهند داشت، ایده "ملت" ذاتا نیازمند پرورش زمان است و یک پل تاریخی بین نسل های مختلف مردم در یک مکان بر قرار می سازد ، که حامل عناصر" زبان" و" قومیت" و گاها "مذهب" ، و نیز" زندگی مشترک"  در طی " زمان" است
لئون دوگوی (
Leon Duguit ) ، متخصص حقوق عمومی فرانسوی ، در این رابطه می نویسد :
" ملت ، دارنده اصلی و منشاء حاکمیت است. ملت یک شخص است و همه صفات یک شخصیت ، از جمله ، وجدان واراده را داراست. شخص ملت، در واقعیت از دولت جداست . ملت ، قبل از دولت وجود دارد و دولت بدون ملت ، وجود خارجی ندارد. ملت می تواند همچنان وجود داشته باشد حتی اگر دولتی وجود نداشته باشد".
بر این اساس ، ملت برای بیان وجود خود ، نیازمند تلاش و زمان برای ساختن میراث و خاطرات و سمبل های مشترک خود است و درست در این رابطه است که ما از فرآیند و پروسه  " ملت سازی " سخن می گوئیم ، زیرا ملت ، فرزند تاریخی زمان است.
 ماده سوم از " اعلامیه حقوق انسان ها و شهروندان" انقلاب کبير اجتماعى فرانسه براین حق حاکمیت ملت تاکید ورزید:
" اصل حق هر گونه حاکمیت، اساسا از آن ملت است . هیچ کس و هیچ فردی نمی تواند قدرتی را اعمال کند که از ملت ناشی نگردیده باشد"  وجه مشخصه ناسیونالیسم مدرن این بود که ملت ها باید بتوانند از نظر سیاسی ، حق تعیین سرنوشت خود را داشته باشند و "همبستگی ملی" باید تنها معیار تعریف ملیت باشد. بر این اساس ، مشروعیت دولت - ملت تا آنجائی است که خواسته های سیاسی ملت معینی را نمایندگی میکند . بنابر این ، مشروعیت سیاسی دولت نه از مرزهای جغرافیائی ، بلکه از همبستگی ملی ناشی می گردد. مشروعيت دولتھاى حاکم در کشورھاى کثيرالمله اى مثل ايران که فقط حافظ منافع يک ملت است،  فقط با زور سرنيزه حاصل ميآيد زيرا که در اينجا مشروعيتش را نميتواند از ھمبستگى ملى اى که وجود ندارد به دست آورد۰  
مردم در سرزمين زندگى ميکنند و حاکميت ھم  در مرزھاى مشخص سرزمينى اعمال ميشود مٽلاً پس از ترک خاک ايران و ورود به خاک دبى، با سمبول ھاى متفاوتى که حکايت از سرزمينى ديگر و حاکميتى متفاوت دارندمواجه ميشويم۰ در ايران سمبول ھاى حاکميت ولى فقيه شيعه دوازده امامى  و در دبى سمبول و نشانه ھاى حاکميت شيوخ عرب آل مکتوم را لمس خواھيم کرد۰  و يا  پس از ترک خاک انگليس و عبور از درياى مانش وارد خاک فرانسه ميشويم ، بلافاصله سمبول ھاى ديگرى مى بينيم که ميگويد اينجاحاکميت کسانى ديگر است٬ ولى بايد ديد که حامل آن حاکميت در آنجاھا کيست؟  ٢٠٠ سال پيش حامل حاکميت در فرانسه  لوئى 14، 15 و 16 بودند ولى امروز حامل حاکميت ملت و مردم  فرانسه ھستند۔
"حاکميت ملى" مردم بلوچ و رابطه آن با "دموکراسى" در ايران
با توجه به معادلات جھانى٬ و عصر گلوباليزاسيون يا عصر جھانى شدن پديده ھا که با سرعت در حال پيشروى است  از سوئى٬ و تاريخ گذشته مشترک ساکنان  فلات ايران از سوى ديگر،  سرنوشت ملل ساکن ايران ھم اکنون آنچنان بھم گره خورده که آزادى يکى بدون آزادى ديگران ممکن نيست۰  حاکميت طولانى و تاريخى استبداد شاھى و شيخى در ايران، که نه تنھا در منطقه بلکه در دنيا براى خود نمونه منحصر بفردى شده است،  با سرکوب ھاى بيرحمانه، ريشه و بنياد شکل گيرى ھر نھاد اجتماعى و حقوقى مستقل را در تمامى ايران از ريشه خشکانده است۰ ھيچ نوع تغيير و تحول اجتماعى پايدار در ايران و منطقه بدون استقرار دموکراسى که بر پايه منشورجھانى حقوق بشر سازمان ملل و ساير کنوانسيونھاى آن نھادينه شده باشد محتمل به نظر نمى آيد۰ تأمين "حاکميت ملى" مردم بلوچ بر سرزمين تاريخى شان، با توجه به شرايط حاکم کنونى بر آن،  ضرورتاً حتمى نيست که از مسير شعار" استقلال" بگذرد۰ براى چنين حاکميتى که اجباراً مستلزم تأمين پيش شرط ھا مادى، ذھنى و ابزارھاى ضرورى خويش است، چاره اى جز عبور از مسير نھادينه شدن دموکراسى در ايران و نتيجتاً تربيت نسلھاى مدرن خود که منطبق با شرايط مشخص خود باشند ندارد۰ وجود ورشد نھادھاى سياسى، اجتماعى و حقوقى مستقل که از ضرورتھاى بديھى تحول در ھر جامعه اند، نه تنھا باعث تقويت "روحيه ھمبستگى ملى" ما بلوچ ھا در تقابل با"روحيه قبيله گراٸى" و زات و زھى بلکه باعث رشد روحيه مبارزه جمعى سازمان يافته، درستيز با مبارزه فردى و فردگراٸى نيز  خواھد شد۰ لذا ھر فعاليتى که جامعه ايران را قدمى به نھادينه شدن دموکراسى نزديکتر کند،  در واقع به ھمان نسبت ملل تحت ستم در ايران  را قدمى به حق تعيين سرنوشت و برقرارى حاکميت ملى شان نزديکتر خواھد نمود۰
کشمکش و چالشى که، براى  اعمال ھژمونى و حاکمیت به قصد ھدايت ھر جمعى به سوى نظم و مناسبات مورد نظر  جريان  داشته و خواھد داشت٬  چيزى جز سياست نيست  ۔  به بيان ديگرسیاست مبارزه برای بدست آوردن قدرت و نفوذ و کاربست آن در جامعه و بطور کلى ھنر ممکنات است۰ سياستمداران موفق آنھايى بوده اند که براى  تدارک ديدن ورسيدن به اھداف مقطعى و استراتژيکشان شان، با استفاده از امکانات موجود خود را سازماندھى و آماده عمل نموده اند۔
بدست آوردن حق حاکميت ملى موضوع و معضل سياسى مردم بلوچستان است۰ حقى که با زور سرنيزه و توپ و تانک از آنان سلب شده است۰ ھمه ما کما بيش از چگونگى اشغال بلوچستان در بخش غربى آن تحت دسيه ھاى استعمار انگليس و دولت قاجار و پس از آن باز ھم با ھمکارى و رھبرى انگليس و دولت رضا شاه پھلوى آگاھى داريم۰ آثار مخرب و ويرانگر نزديک به يک قرن حاکميت استبداد لجام گسيخته و سرکوب عريان و آشکار حاکمان تاجدار و عمامه بسر  بر کل ايران و مخصوصاً بلوچستان، بر کسى از روشنفکران بلوچ پوشيده نيست  و مردم بلوچ ھم با تمام تار و پود ھستى خود آنرا لمس کرده اند۰ بالاترين آمار بيکارى، اعتياد، بيسوادى، پاٸين ترين سطح بھداشت و درمان و عقب  نگھداشته شده ترين مناسبات اجتماعى  در کل ايران نصيب ملت بلوچ گردانده شده است۰ با سرعت شديدى سياستھاى فارسيزه کردن کل  بلوچستان با اجراى سياستھاى ھمانند سازى اجبارى از طريق ميراندن زبان و فرھنگ و ھنر بلوچى وھمچنين با بھم زدن بافت جمعيتى بلوچستان به نفع مھاجرين تحت الحمايه دولت در حال عملى شدن است۰  خلاصه کلام اينکه نگاه حاکمان ايران بر بلوچستان از ھمان آغاز اشغال، نگاھى نظامى- امنيتى و برخورد بابلوچ و بلوچستان برخورد استعمارگر با مستعمره  بوده است۰ کندن صدھا کيلومترخندق عميق و وسيع و ايجاد صد ھا کيلومتر ديوار ھاى بتونى بلند و پھن، در سرتاسر مرز مصنوعى انگليس ساخته و غير انسانى که قلب ملت بلوچ  را به دو پاره تقسيم  کرده است حکايت از داستانى بس غم انگيز در پيش رو دارد۰
نھرو ميگويد "ملتى که تاريخ خود را نداند ناچار است آنرا تکرار کند"۰ ما با دانستن تاريخ مبارزاتى گذشته خود، حال را ميسازيم و با برنامه ريزى آگاھانه، تلاش در زدن نقبى به آينده خواھيم نمود۰ تاريخ يکبار شانس و فرصت(فرصت تاريخى) را براى شکل گيرى پديده ھاى تاريخى به سادگى براى بھره بردارى کنشگران فراھم ميآورد  که اگر از دست داده شدند، نسلھاى بعدى  براى فراھم آوردن  مجدد چنان فرصتى ، بايد ھزاران برابرپذيراى تاوان و رنج  و مشقت گردند۰ حاکمان  پيشين  بلوچستان  در بخش شرقى  و غربى شانس و فرصت داشتن دولتى مستقل و ملى را  به دليل نداشتن انسجام اجتماعى و نظامى متناسب با نياز زمان خويش، شانس و فرصت تاريخى که تبديل به دولت –ملتى مدرن گردند را در مقابل برترى نظامى و سياسى محمد على جناح و رضا شاه پھلوى، اين تحت الحمايگان امپراطورى انگليس باختند۰ اما مردم بلوچ از ھمان آغاز اشغال به اشکال گوناگون در مقابل متجاوزان مقاومت نموده اند که بسته به شرايط و شدت خفقان، اين مقاومت گاه در سطح و گاه در عمق خود را نمايانده است۰ 
 حاکميت ملت بلوچ بر سرزمين تاريخى خود و داشتن حق تعيين سرنوشت از جمله حقوق طبيعى آن ميباشند که خوشبختانه در عصر و دوره حاضر مورد حمايت مجامع بين المللى و از جمله موارد مورد تأکيد وتأييد مفاد و منشور حقوق بشر سازمان ملل متحد اند۰  اما جھت دستيابى به چنين حقى، بدون فراھم نمودن و داشتن ابزارھاى لازم ، تلاشھاى ما جدى گرفته نخواھند شد۰ آن دوران که با جنگھاى چريکى حکومت ھاى مرکزى از پاى درآورده ميشدند،  دير زمانى است که سپرى شده  و ما در دوران مدرنى زندگى ميکنيم که ابزارھاى مدرن و روش ھاى مدرن مبارزاتى متناسب با زمان  خود را ميطلبد۰ مھمترين و تنھا نيرويى که تواناٸى باز گرفتن حق به يغما رفته  را دارد  نيروى مردمى ملت بلوچ است۰ اما  براى بھم پيوستن نيروى تک تک مردم و تبديل کردن آن به طوفانى قدرتمند و با امواجى بنيان کن، نياز مبرم و بى چون و چرا نه تنھا به بھم پيوستن و يگانگى آنان در ھدف  بلکه چگونگى سازمان يافتگى اين نيرونيز ھست۰ و اين يعنى سازماندھى و سازمان يابى به وسيله تشکلات و ارگانھاى سياسى و اجتماعى مدرن۰ و درست اين  ھمان چيزى است که استبداد حاکم در ايران و ياران بين المللى اش، آن را قوى ترين دشمن خود دانسته و ھمواره با خشن ترين اشکال ممکن از نطفه بندى چنين ابزارھايى يعنى تولد نھادھا و تشکلات سياسى و اجتماعى بربستر حقوق دموکراتيک ، با سرکوب وحشيانه جلوگيرى نموده است۰ نمونه ملموس  چنين توحشى اين که جمھورى اسلامى " مھرنھاد" ھا  را براى جلوگيرى از تولد چنين "نھادھايى" است که درعنفوان جوانى شان از ادامه زندگى بازداشته و آنچنان شرايط خفقانى را حاکم گردانده است که بيشتر روشنفکران بلوچ را ھم اکنون به "کرنش گرانى عزلت نشين وعافيت طلب"  تبديل نموده است تا چه رسد به توده عادى مردم که از نظر شرايط مادى و ذھنى ھشت شان گرو نُه شان  است۰ در چنين شرايطى  که ملت بلوچ در بلوچستان غربى فاقد ابتداٸى ترين ابزارھاى مبارزاتى لازم است چاره چيست و چگونه ميتوان به تأمين حق حاکميت ملى جامه عمل پوشاند؟ دو راه  يا خط و مشى سياسى بيشتر وجود ندارد۰
راه اول ; درگام نخست تلاش در تأمين شرايطى دارد که درکل جامعه ايران حقوق دموکراتيک انسانھا بطور فردى و گروھى رعايت گردد تا از اين طريق نھادھا و ارگانھاى سياسى و اجتماعى ضرورى  که ريشه در مردم  داشته باشند به وجود آورده شوند۰ در چنين شرايطى زمينه براى گام دوم يعنى امر سازمان يابى روشنفکران متعھد ومتعاقباً سازماندھى توده ھاى مردم بلوچ فراھم خواھد گشت۰ و درست براى دستيابى به چنين شرايطى است که بخشى از روشنفکران فعال بلوچ تأکيد بر "ھمزيستى مسالمت آميز" ملل ساکن ايران دارند، تا با ھمبستگى و مبارزه اى پيگير، نظام استبدادى حاکم را با نظامى دموکراتيک و بر پايه منشور حقوق بشر سازمان ملل و ساير کنوانسيونھاى آن جايگزين سازند۰ نظام و مناسباتى که در آن نه تنھا حقوق شھروندى تک تک مردمان ايران، بلکه حقوق جمعى ملل ساکن آن نيز رعايت گردد۰ اين دسته از روشنفکران و فعالين سياسى بلوچ، اين راه و گذر از اين مسير را با اينکه مسيرى پر پيچ و خم و داراى پستى و بلندى فراوان است، مناسبترين و مطمٸن ترين خط مشى سياسى براى تأمين حاکميت ملى مردم بلوچستان ميدانند۰
طرفداران اين خط و مشى سياسى، باتکيه بر نيروى مردم بلوچ  و تأکيد بر اصل " ھمزيستى مسالمت آميز و حقوق برابرملتھا در ايران"، عمدتاً به  نيرو و تواناٸى ھاى حاصل از ھمبستگى تمام ملل ساکن ايران  و از جمله روشنفکران مترقى و مبارزان دموکرات  ملت فارس براى مبارزه در راستاى نھادينه کردن دموکراسى در ايران، تکيه و اميد دارند۰
راه دوم ، معتقد به  شکست دادن نيروھاى اشغالگر و به عقب راندن قھر آميز آنان از طريق مبارزه اى روياروى و مسلحانه عليه نيروھاى نظامى و حاکمان ايران با تکيه بر نيروى مردمى ملت بلوچ و پشتيبانان بين المللى استقلال بلوچستان است۰بسيارى از دوستان فعال در صحنه سياسى بلوچستان غربى و خاصاً آنھايى که در فضاى بازسياسى و دموکراتيک کشورھاى اروپاٸى عمر بسر ميکنند، به دليل تبعيضات و تحقيرات غير قابل تحمل و سرکوب عنان گسيخته مردم بلوچ توسط حکام، اميد خود را از عملى شدن شرايطى که در ايران دموکراسى حاکم شود به کلى از دست داده و تنھا راه نجات و تأمين حاکميت ملى مردم بلوچستان را اتخاذ چنين خط ومشى سياسى اى مى بينند۰ طبيعى است که براى چنين امرى نيز و چه بسا که  با دقت عمل و حساسيت بيشترى، نياز به سازمان يابى پيشگامان  و سازمان دھى مردم ميباشد۰
به باور من اين خط و مشى سياسى انعکاسى از برخوردى  احساسى و عاطفى به  معضل ستم ملى در بلوچستان غربى است ۰ ھر چند که پيروان اين مشى سياسى برآشفته ميشوند،  اما اتخاذ چنين خط سياسى اى خود را ھمطراز و ھمگام  جلوه دادن با مبارزان بلوچستان دربخش شرقى است و فى الواقع  خود را در ترازوى شرايط سياسى - اجتماعى بلوچستان شرقى قرار دادن  ووزن کردن است ۰ باورمندان اين خط و مشى به نظر ميآيد که به سادگى چشمان خود را بر اين واقعيت مى بندند که شرايط سياسى، اجتماعى و اقتصادى در دو کشور پاکستان و ايران بدليل داشتن دو تاريخ و گذشته کاملاً متفاوت از ھمديگر، تفاوت فاحش دارند۰ و به ھمين دليل سطح رشد ملى گرايى و بالتبع سطح مبارزات عملى و چگونگى سازمان دھى و سازمان يابى در دو بخش بلوچستان کاملاً متفاوت و ويژگى ھاى خاص خود را دارند۰ امروز در بلوچستان شرقى ، دانش آموزان بلوچ با انکار سرود ملى پاکستان، عملاً در مدارس خود آھنگ و يا سرود " ما چکّٸن بلؤچانى" را ميخوانند و مردم بجاى پرچم پاکستان، پرچم مبارزاتى بلوچستان را بر بلندترين مکانھاى شھرھاى بلوچستان بر افراشته  و آن را آذين بند آرامگاه شھداى  آزادى بلوچستان ميکنند۰ در بلوچستان شرقى به دليل وجود دموکراسى نيم بندى که وجود داشته است مردم بلوچ و مبارزان آن توانسته اند نه تنھا براى حفظ ھويت ھاى ملى که زبان وادبيات  و ھنربخش مھمى از آن را تشکيل ميدھد، بلکه با سازماندھى خود حول تشکلاتى سياسى،صنفى، ادبى، ھنرى و فرھنگى و ھمچنين وجود سردار و سردارزادگانى ملى گرا وخستگى ناپذير شعله  مبارزه و مقاومت ملى  را روشن نگھدارند و به مرحله اميد بخش کنونى برسانند۰ برخلاف آمادگى بسيار بالاى مردم بلوچ براى سازمان يابى در مبارزه اى پيگير، متأسفانه ھنوز ھم  از يکسو به دليل عدم اتحاد و ھمبستگى لازم در ميان مبارزان و نداشتن رھبريتى واحد  و از سوى ديگر سياستھاى اربابان جھانى و نيازشان به نظاميان حاکم در پاکستان ، تا تأمين حاکميت ملى مردم بلوچستان در بخش شرقى به شکل "کشور مستقل بلوچستان"  ضمن اميد فراوان،  ھنوز فاصله ھا داريم۰ و بقول يکى از رھبران بنام استقلال بلوچستان در بخش شرقى، ملت ما در شرايطى نيست که ھمزمان دو ھندوانه در يکدست بگيرد۰    
طرح دستيابى به حاکميت ملى مردم بلوچستان در چھار چوب سيستمى غيرمتمرکز و دموکراتيک که تقسيم و اشتراک قدرت سياسى در آن بر مبناى ملتھاى ساکن ايران و به طور برابر باشد (فدراليسم ملى) بيشترعملى و قابل درک نسبت به طرح ھاى ديگر ميباشد۰ زيرا که  در پناه چنين مناسباتى است که ملت بلوچ قادر خواھد شد نھادھاى سياسى ، اجتماعى، فرھنگى، ھنرى و صنفى گوناگون خود را بنا نھاده  رشد و تکامل دھد ۰ با تکامل نھادھا و ارگانھاى سياسى لازم يعنى احزاب سياسى مجرب ، پارلمان ملى بلوچستان، نيروھاى انتظامى بلوچستان و ۰۰۰ و ھمچنين کسب تواناٸى در ميدان ھاى گوناگون ، نسلھاى آينده براى دستيابى ھر چه بيشتربه حق حاکميت ملى خويش از طريق مبارزه اى مستمر و متمدنانه آماده تر و پيگيرتر خواھند بود۰
در چنين کشمکشى، دانستن اينکه چه کسى و چه ميبرد شايد آسان باشد اما چگونه و چه وقت بردن را نه تنھا ميزان دانش بلکه  توانائى و امکانات موجود و عمل کنشگران تعيين خواھد کرد۔   درجه اعمال نفوذ و تأٽير گذارى کنشگران بسته به  قدرت و امکانات آنھا است۰ طرح شعارھاى بدون برنامه عملى، آرزوھا را جانشين واقعيات کردن و آرمان گراٸى محض است ۰ طرح شعارھايى که سرچشمه از منزّه طلبى و رنگھا را فقط سياه و سفيد ديدن وبر حداکثر خواھى مطلق يعنى يا "ھمه چيز" يا "ھيچ چيز" ريشه داشته باشند در عمل کمک سازنده و تأثير گذار براى حرکت به پيش جنبش ملى نخواھند کرد بلکه عزم حاکمان را در "سرکوب"، و گريز محکومان (مردم) را از"سازمان يابى" جزم تر ميکند۰ کنشگران سياسى واقع بين بايد راه و چاره قدرتمند شدن را بيابند و برنامه ھاى سياسى و بلند پروازيھا را بايد با قدرت موجود خودمتناسب سازند، در غير اينصورت خود را به مضحکه دشمن و نا اميد کننده دوست تبديل کردن است۔
فعالين سياسى بلوچى که در اين مرحله از مبارزه رھايى بخش و دموکراسى خواھى، خط ومشى "حاکميت ملى  مردم بلوچستان" را با تأکيد بر "ھمزيستى مسالمت آميز ملل ساکن ايران با حقوق برابر" و يا آنانکه خط و مشى سياسى "استقلال " را دنبال ميکنند، ميتوانند و حق دارند که ، پويندگان راه  و باورھاى خويش باشند۰ اما اما  با برخورد سازنده و احترام متقابل اجازه ندھند که به بازيچه دوستان نادان ويا ابزار دشمنان دانا عليه يکديگر و ملت خويش تبديل گردند۰
رحيم بلوچستانى  دسامبر سال 2009    
(لازم به ذکر است که در بيان مفاھيم و مقوله ھاى سياسى موجود در اين نوشته از  نوشته ھا ومقالات استادانى بزرگوار ھمچون ھدايت سلطان زاده، ناصر ايران پور، دکتر گلمراد مرادى و ۰۰۰بھره  برده ام)


No comments: