Friday 27 January 2012


فرهنگ توسعه، روح جمعی و پان فارسیسم
 اؤزگور خزر
تقدیم به سعید متین پور، نماد اسارت یک ملت
مهمترین سوالی که در دهه های اخیر در برابر اقتصاد­دانان ایرانی بوده است این است که چرا ایران با دارا بودن ظرفیتها و امکانات مناسب اقتصادی هنوز توسعه و پیشرفتی متناسب با آن را تجربه نکرده است؟ در پاسخ به این پرسش اقتصاد­دانان ایرانی پاسخ هایی گوناگون داده و هر یک به فراخور مکتبی اقتصادی که تفکر خویشتن را متعلق به آن دانسته اند سعی در حل آن نموده اند. اگر چه برخی از این پاسخ ها در قیاس با یکدیگر شرایط بدتر امروز را توان بد کردن دارد ولی آن چه که فصل مشترک تمامی ایشان است عدم وجود نگاهی زیر ساختی به مشکل عدم توسعه ی ایران در قامت نبود فرهنگ توسعه است. اگرچه افرادی چون دکتر محمود سریع القلم در کتاب آینده، عقلانیت و توسعه یافتگی در ایران بحث فرهنگ را در رشد و بالندگی اقتصادی مقدم بر هر امر دیگر بیان نموده اند و به واکاوی های شایان توجهی پرداخته­اند اما آن چه که تعجب نگارنده در مطالعه­ ی این کتاب و امثال آن را برانگیخت نگاه به شدت گریزان از حقیقت چند ملیتی بودن ایران و اهمیت آن در ایجاد فرهنگی متناسب با توسعه­ی اقتصادی بود. اندیشه­ ی این قسم از اقتصاددانان ایرانی که نقش فرهنگ توسعه را مقدم بر امور دیگر در توسعه­ ی اقتصادی ایران می­دانند بیشتر ملهم از کتاب اخلاق پروتستان و روح سرمایه­داری ماکس وبر و نگاه نوینی که این کتاب فرا روی اقتصاد خوان­ها در بررسی علت پیشرفت­ های اقتصادی ملل غرب گذاشت می­باشد. نگاه نوینی که مهمترین نقش را در واکاوی علت پیشرفت سریع اقتصادی در جنوب شرقی آسیا بازی می­کند و با تغییرهایی در جز متفاوت اما در کل یکسان، مشترک در پیشرفت اقتصادی کشورهای گوناگون است. امروزه آنچه که در ایران واقعیتی انکار ناپذیر است عقب ماندگی اقتصادی، وجود تورم، ناکارایی ساختارها و نهادهای اقتصادی و در کل اقتصادی بیمار میباشد که در درمان آن نسخه­هایی گوناگون پیچیده می­شود، اما همگی چونان مسکن تنها درد را پنهان می­کند بی آن که توان مداوای آن را داشته باشد. افرادی چونان دکتر محمود سریع القلم هم که به حق درمان این بیماری را در امری ریشه ­ای چون ایجاد فرهنگی متناسب با توسعه از طریق بالا بردن انگیزه کار، اصلاح روابط اجتماعی میان ایرانیان، تغییر در فرهنگ مصرف گرایی، تغییر اخلاقیات و ارزش­های حاکم بر جامعه، وجود امنیت و اعتماد در مناسباتی گوناگون چون مالکیت و قس علیهذا بیان می­دارند متاسفانه در ارایه­ی راه حل ،علم، نوشتار و تحلیل­های خویش را به کناری گذاشته و با ترجیح دادن نگاه پان فارسیستی همگون سازی فرهنگی را مقدمه ­ی ایجاد آن می­دانند. امری که در هیچ جای جهان پاسخ قانع کننده­ای به صورت مسئله­ ی خویش نداده است و بر عکس با پذیرش تکثر و پلورایسم مقدمات حل آن فراهم گردیده است.
گفتیم که بررسی نقش فرهنگ و ایجاد اخلاقی نو در توسعه ­ی اقتصادی بشر مدیون کتاب اخلاق پروتستان و روح سرمایه ­داری وبر است. نتیجه­ای کلی که وبر از نگارش این کتاب به آن می­رسد این است که مهمترین علت توفق و پیشرفت سرمایه­داری اخلاق نوی زاییده شده از تفکر پروتستانتیسم در حرص و دنیا خواهی و ایجاد گام به گام این روحیه در مردمان مغرب زمین بوده است. روحیه­ای که عطای بهشت را به لقایش بخشید و در حالی که عقل را منشا قانون و حق تعریف نمود، خواست دنیایش آباد گردد. عقلانیتی که منفعت خواهی فرد در به حداکثر رساندن لذت دنیوی خویش را مبنای معرفتی انسان قرار داد و چون جمعی بودن حیات آدمی را اظهر من الشمس یافت بهترین جمعی را که در تضاد با فردیت نباشد ملت شدن فرهنگی بیان نمود. همان ایجاد روح جمعی که جبر تاریخی هگل نوید آن را داده است و تکامل جامعه­ ی بشری را در ایجاد چنین روح جمعی گریز ناپذیر دانسته است. اما مکانیسم عمل این روح جمعی و اخلاق نوینی که هر ملت در روند توسعه باید بدان دست یابد چگونه خویشتن را می­نمایاند؟ میزس بعنوان اقتصاددانی که شاگردانی چون هایک از مکتب آن جایزه­ ی نوبل اقتصاد را دریافت کرده­اند و در مدح استاد خویش شاختنش را سبب زیباتر بودن جهان بیان داشته­اند، مفهومی بنام همکاری اجتماعی را مطرح می­کند، همکاری که کارایی کل را بیشتر از کارایی جز جز بیان می­دارد. در نوشتار زیر جهت رهایی از پریشانی موضوع تنها به بررسی این مفهوم و نقش آن در پیشرفت و توسعه­ ی اقتصادی پرداخته می­شود. چرا که موضوع توسعه، عوامل دخیل در آن، فرهنگ توسعه، ایجاد اخلاقی متناسب با آن، چرایی و چگونگی ایجاد آن بحث بس عظیمی است که نگارنده آن را فراتر از توان خویش می­یابد.
برای درک مفهوم روح جمعی و تاثیر وجود آن می­توان چنین گفت که فرض نمایید در جمعی چند نفره کارایی هر نفر قابل اندازه گیری باشد، در صورت عدم وجود روح جمعی حداکثر کارایی این جمع چند نفره برابر با جمع کارایی تک تک افراد آن است اما اگر روح جمعی و به تبع آن همکاری اجتماعی حاکم بر این جمع چند نفره گردد کارایی این جمع بسی بیشتر از جمع کارایی تک تک افراد است. یعنی کل با وجود آن که ساخته شده از اجزا می­باشد اما کارایی آن بیشتر از جمع کارایی اجزا است.همین مسئله را می­توان به کل جامعه­ی انسانی بسط داد و پاسخی به این پرسش متداول ایرانیان داد که چرا کار مفید ژاپنیها بیشتر از ایرانیان است و چرا ژاپن و آلمان پس از ویرانی­های زیر ساختی که جنگ جهانی دوم برای ایشان به ارمغان آورد در چنین مدت کوتاهی و به صورتی محیرالعقول ره هزار ساله در اقتصاد را یک شبه طی کردند؟ یا چرا مالزی، سنگاپور و بسیاری از کشورهای جنوب شرق آسیا چنین برق آسا پیشرفت کردند؟ چون روح جمعی و همکاری اجتماعی یا مسلط بر جامعه ­ی ایشان بود و یا چونان جنوب شرقی آسیا پس از سلطه ­ی آن بر جامعه، پیشرفت معنا یافت.
همکاری اجتماعی منبعث از وجود روح جمعی که فون میزس از آن بحث می­کند در این حقیقت جلوه می­نمایاند که اکثریت عظیم انسانها همه همداستانند که همکاری مسالمت آمیز بر آثار انزوای فرضی هر فرد و آثار فرضی جنگ همه با هم مرجح است و این پدیده­ی طبیعی سبب بهره ­وری افزونتر از نیروی کار به پیروی از اصل تقسیم کار می ­شود و در شرایط مساوی از دیگر جهات کار انسان مطابق اصل همکاری اجتماعی برونداد یا تولیدی بیش از کار فردی بر حسب هر واحد درونداد خواهد داشت.
بنابراین وسیله­ ی بزرگ برای تقریبا هر کس برای رسیدن به هر هدفی، همکاری اجتماعی است. کارل پوپر نیز به عنوان فیلسوفی که آزادی فردی را مقدم بر هر امر دیگری می­یابد بی­تفاوت بدین موضوع نمانده است. پوپر در تبیین روح جمعی جهان را به سه قسم جهان 1، 2 و 3 تقسیم می­نماید. جهان 1 از چیزهای مادی یا اشیا تشکیل می­شود، جهان 2 عالم شخصی و درونی ذهن انسان است و جهان 3 از فرآورده­های روح آدمی بوجود می­آید. تفاوت جهان 2 با جهان 3 در این است که جهان 2 از ذهنیت خصوصی افراد یعنی ایده­ها و احساسات خاص هر کس شناخته می­شود. حال آن که فرآورده­های جهان 3 گرچه در ذهنیت فردی پا به عرصه­ ی هستی می­گذارند، عام و همگانی است. پوپر در یکی از مهمترین مقالاتش نیز در کتاب حدس­ها و ابطال­ها به تبیین بیشتر این موضوع می­پردازد و کارکرد نهادهای اجتماعی را نه فقط به ساختار و مسئولیت مسئولان نهادها بلکه هم چنین به سنت­ها و رسوم جامعه مرتبط می­داند که جامعه در طول تاریخ خویش کسب کرده است. به نظر پوپر ضامن توفیق یا شکست نهادهای اجتماعی در نهایت سازگاری یا ناسازگاری آن­ها با چارچوب اخلاقی جامعه است.
حال با در نظر گرفتن سطور فوق می­توان بدین نتیجه گیری کلی رسید که جامعه تنها تعداد مشخصی از افرادی که کنار هم زندگی می­کنند نمی­باشد بلکه دارای روح است و جهت توسعه ­ی اقتصادی ابتدا باید اخلاقیات، روحیه، نگاه و روابط میان افراد جامعه تغییر یابد و روح جمعی جدیدی جایگزین روح جمعی سنتی ­ای گردد که متناسب با سیر تکاملی جامعه می­باشد. مشخصه این روح جمعی جدید نیز بر اعتماد، امنیت و اخلاقیات منبعث از عقل استوار می­باشد که زاییده ­ی تفکر مدرن می­باشد و ایده ­آل­ترین حالت خویش را در ملت شدن فرهنگی می­یابد.
نگاهی گذرا به جامعه­ ی ایران و روابط میان افراد حکایت از کاستی­ ها و نقصان­ های فراوانی دارد که جهت توسعه­ ی اقتصادی ابتدا باید این خلقیات، ذهن­ ها و احساسات دستخوش دگرگونی گردد. اگر اکنون اقتصاد ایران بیمار است، اگر اکنون به وضوح جامعه­ ی ایران رو به اضمحلال می­رود، اگر در صد سال گذشته که مقدمات ورود دولت- ملت اروپایی اما در حالتی بس ناقص به ایران باز شده است، رفاه برای مردمان ساکن در آن امری بعید می­نمایاند و اگر اکنون بی­توجهی جامعه به اهداف جمعی و نارسایی­های گسترده در توجه به مسائل کلان ملی از جمله­ ی جدی­ ترین مسائل در مدیریت کارآمد ایران است، به سبب عدم وجود همکاری اجتماعی و روح جمعی در جامعه­ ی ایران می­باشد. همان همکاری اجتماعی و روح جمعی که وبر ، میزس ، پوپر و ده ها اهل اندیشه ی دیگری پیش رفت و بقای جامعه را متضمن وجود آن می دانند.این امر نیز ریشه در فرهنگ بیمار حاکمی دارد که بی واسطه زائیده ی برتری جویی فارس و سلطه ی پان فارسیسم در قالب ایدئولوژی های گوناگون است.
پان فارسیسم و برتری جویی فارس که سبب گشت تا اجماع نظری و فرهنگی پایداری که ژان ژاک روسو آن را قرارداد اجتماعی خطاب می کند و به صورت حلقه ای ذهنی تمام اقشار جامعه را به یکدیگر وصل می کند در ایران فرصت ظهور پیدا نکند.پان فارسیسم که بعنوان فوق ساختار در هشتاد سال گذشته بر تمامی ساختارهای اقتصادی و سیاسی ایران سایه افکند تاثیر ژرفی بر فرهنگ رفتاری ایرانیان به جای گذاشت و ناخودآگاه ذهن ایرانیان را  به تباهی کشاند.
چرا که رفتار اجتماعی فرد در حد قابل توجهی تحت ساختارهایی است که فرد درآن زیست فیزیکی و فکری می­نماید و این ساختارها اجتماعی هستند که رفتار و افکار انسانها را شکل می­دهند. و قتی که در ایران پان فارسیم به فوق ساختاری بدل می­گردد که باید شاکله­ ی تمام ساختارها بر آن استوار گردد، وقتی که پان فارسیسم گفتمان مسلط نخبگان هم در رژیم پهلوی و هم در رژیم اسلامی می­گردد، وقتی که مذهب ملعبه­ای در دستان باستان گرایی می گردد و به بهترین توجیه در فریفتن دیگری برای خدمت به خود فارس بدل می شود، وقتی که شاکله ی حوزه علمیه بی تاثیر از ایران گرایی نمی ماند، وقتی که سکولاریسم فارس نژاد پرست می شود، وقتی که دموکرات فارس، دموکراسی را تنها لایق ملت خویش می یابد، وقتی که حقوق بشر خواه فارس نگاه بشر دوستانه خویش را از هموطن ترک دریغ می ورزد، وقتی که واگذاری نقشها در نظام اجتماعی و سیاسی بر مبنای تعلق قومی یا سر سپردگی به ملیت فارس شکل می گیرد، وقتی که توهین و تحقیر غیر فارس گرمابخش محافل خصوصی و عمومی انسان فارس می شود، وقتی که اقتصاد تمرکز گرا می گردد و هزاران وقتی که دیگر... طبیعتا اعتماد، احترام و امنیت جایی برای مطرح شدن در اخلاقیات ایران نمی یابد تا به تبع آن روح جمعی شکل گیرد و همکاری اجتماعی معنا یابد تا بهره وری کار ایرانی بیشتر گردد. و نتیجه آن می شود که نخبگان و ملت ایرانی، تفاوتهای فکری و زبانی دیگران را نپذیرند و تمایل نامحسوس و محسوسی به یکسان سازی داشته باشند و در اثر آن مفاهیمی چون متفاوت بودن طبیعی انسانها، تعلق خاطر به جامعه، قضاوت منطقی و منصفانه، وفاداری به اهداف جامعه، نظام آموزشی عقلانی، پدیده شهروندی و تساوی حقوق در قرنی که افتخارات مبارزات روشنگری است حداقل ترین مجال را برای مطرح شدن به دست نیاورد. به قول ماروین زونیس در کتاب نخبگان سیاسی ایران که مبتنی بر روش میدانی و پرسشنامه در اواخر دهه 1960 به نگارش درآمد: "این نوع سیستم سیاسی، بیشتر حالتهای روانشناسانه دارد تا این که بر استوانه های مستحکم فکری و فلسفی بنیان گذارده شده باشد." حالت های روانشناسانه ای که انسان فارس از نخبه تا شهروند عادی خود را برتر از دیگری می داند و ترک و عرب را بیگانگانی می انگارد که تاریخ پر افتخار وی را هر از گاهی به تاراج برده اند. در این میان و با این حالت روانی نخستین بازنده ساختارگرایی خواهد بود. ساختارگرایی که ارتقا سطح عقلانیت بشری است و باید اصولی را میان افراد نهادینه کند که ارتباط آنها را از غریزه، تعصب و احساس به سطح بالاتری ارتقا دهد به ضد خود تبدیل می شود و ساختاری را نهادینه می کند که غریزه، تعصب و احساس خود برتر بینی برای مردمان آن عادت می شود.
در انتها و در مقام نتیجه گیری می توان گفت که مهمترین شرط برای توسعه اقتصادی یک جامعه داشتن فرهنگ توسعه است و شاکله ی این فرهنگ را روح جمعی و همکاری اجتماعی افراد آن شکل می دهد که به یک قرارداد اجتماعی میان ایشان منتهی می گردد. در تشکیل این روح جمعی بیشترین نقش را رسوم، سنت و ساختارهای حاکم بر عهده دارند. در ایران و در طی هشتاد سال گذشته که پان فارسیسم ایدئولوژی رسمی کشور بود نه تنها روح جمعی ایجاد نگشت بلکه به مراتب تضعیف گشت. ظهور پان فارسیسم و رخنه آن در تمامی ساختارهای اجتماعی انسان فارس سبب گشت تا ناخود آگاه ذهن نخبه تا شهروند عادی فارس به اخلاق پان فارسیسم عادت کند و اخلاقیاتی که در ایجاد فرهنگ توسعه مهمترین نقش را به عهده دارند هرگز در ایران  مجال مطرح شدن نیابد و نتیجه آن رکود و رو به سقوط رفتن جامعه ی ایران گردد. برای اینکه جامعه نظم و سامان یابد و در مسیر رشد و توسعه قرار گیرد چاره ای جز مصالحه میان گروه های ساکن در آن نیست که به تعبیر روسو باید به ذهنیتی مشترک از سرنوشت جمعی خود دست یابند. حاکمیت سیستم  پان فارسی که بر حالت های روان شناسانه مبتنی است تا عقلانی، سبب گشت تا این مصالحه به مجادله تبدیل شود و پایمال کردن حقوق ملل دیگر، تحقیر و توهین آنها همواره نظم و سامان جامعه را به مخاطره اندازد و شهروندان نسبت به جغرافیایی که در آن ثروت تولید می کنند دیگر احساس مسئولیت نکنند.نتیجه کانونی مطالعات تاریخی روابط میان ایرانیان نشان می دهد که ایرانیان در معاشرت با یکدیگر مشکل دارند و به سرعت به سمت تنش، بد بینی و اختلاف سوق می یابند. تحقیقات علمی نشان داده است که بین هارمونی میان مردم یک کشور و سطح توسعه یافتگی آنها رابطه وجود دارد. ژاپن، آلمان، هلند، سوئد و آمریکا از جمه این کشورها هستند. حاکمیت پان فارسیسم در قالب هایی گوناگون زمینه ساز از بین بردن ارزش انسانی و کرامت او شده است.اعتماد به طور طبیعی در این گونه اجتماعی از میان می رود و پذیرفتن تفاوت ها و احترام به حقوق دیگران دیگر اهمیتی نخواهد داشت. محصول این فرهنگ هم جامعه نیست بلکه عده ای از افراد است که تنها در یک جغرافیا اجتماع کرده اند و به طور واقعی ، ذهنیت و منافع مشترک آن ها را به یکدیگر متصل نمی کند.اینکه جوامع انسانی باید پلورالیستی باشند سخنی نیست که تنها اندیشمندان دنیای غرب آن را آفریده باشند بلکه یک امر مربوط به ذات بشر است. چگونه می توان تصور نمود که در یک اجتماعی از انسان ها یکسان سازی فکری و زبانی ایجاد کرد و هر جمعی که از این استنباط تخطی کند را تهدید ابراز نمود و امید داشت که روح جمعی و همکاری اجتماعی در ایران شکل گیرد؟

No comments: