Monday 5 May 2014




درياى بلوچستان

از کؤران دامنى
ھمين دريا که درياى بلوچ است
به آب گرم واقيا نوس خصوص است
ھمين ھيبت,ھمين حکمت,ھمين غرش ,ھمين جوشش
تمام و ھرچه ھست ما ل بلوچ است
بنازم من به آن دريا به آن ثروت به آن گنج وبه آن حور
به آن لوجر به آن کاشوک, به آن شير و کِر و گور
به اين داد طبيعى موج و دريا,و اين ماھى و گوھرھا
ھمان سارم و ھمان جينگا, ويا شاھان ميگوھا
تمام و ھرچه ھست ونيست آن مال بلوچ است
ھمينجاست آن گلوگاه مقدس
ھمانکه ھست شاهراه جھانى
ھمينجاست چابھارو آن کنارک
ھمان پُزم وھمان گالک ھمان تيس
پسابندر, ھمان گواتر و ھمان بريس
که اين سويش فقط نصفى زدرياست
و نصف ديگرش آنسوى دنياست
ھمانجا که بلوچى گوادر ما ست
نباشيم بردۂ ناکس و يا جعلى حکومتگر
نه ايران و نه پاکستان ويا ھر اجنبى ديگر

نه آخوند ونه سلطان ونه پنجاپى ويا بيگانه ايى ديگر
ھمه نا پاک وبيگانه, کنند تخريب, کنند زنجير
کنند بيداد ,کنند بيزار, کنند ظلم وجنايت بر سرماھا
بلوچم من ھمان که سالھا کرده است تماشاھا
ھمانکه اجنبى با ظلم خود زنجير نموده است
ھمانکه سفره اش با آه و ناله
ھمانکه بچه اش گشنه نشسته ,ھمانکه دادوفريادى نذاشته
ھمانکه ھر زمان بادرد وزخمى ,بناليد ه مگرمرحم نديده
نبوده ,آنچه بوده حيله بوده,زور بوده,شمشيروتيغ تيز بوده
ھمانکه در سرزمينش ھم مانند بيگانه بوده
وبيگانه درون خانه ى او جا نموده
دريغا ازمن وما ھردو فرياد
که خاک سرزمينم را چه آسان برده اند مردان شياد
زمانى برده اند ميناب وجاسکم را
زمانى گمبدان بندر ربودند
بپا خيزيد برادربا تو خواھر,بخشکانيم ھمين نسل ستمگر
بيافرياد زنيم ھمراه کؤران, کنيم عھدى بلوچى از دل وجان
برانيم اجنبى را از برمام ,زنيم در پوزۂ اين نانجيبان

کؤران دامنى



 

No comments: