Wednesday 22 February 2012




زنگهایی که تک نوا می نوازند!
آیدین تبریزی

چند سالی پس از آن که میرزا حسن رشدیه اولین مدارس سبک نوین را در تبریز و سپس در تهران بنیان نهاد و با به قدرت رسیدن رضاخان میرپنج که معتقد بود همه امور مملکت را می توان با قلدری و فرمان ملوکانه اداره نمود، فرمانی قلدرمابانه در حوزه لطیف فرهنگ صادر شد که سایه شوم آن هنوز بر سر این سرزمین سنگینی می کند. او معتقد بود چون کشور یک شاه بیشتر ندارد پس باید یک تاریخ، یک فرهنگ و یک زبان بیشتر نداشته باشد و دستور داد تا در تمام مدارس ایران به کودکان این سرزمین بدون توجه به تفاوتهای فرهنگی و زبانی آنها، تنها یک تاریخ، یک فرهنگ و یک زبان آموخته شود یعنی تاریخ سلسله هخامنشیان که خود را وارث بر حق آنان معرفی می کرد و فرهنگ و آیین آتش پرستی و اهورامزدایی و زبان همان سلسله که تاریخش با اساطیر و افسانه های اغراق آمیز آغشته گردید تا آن دوره کوتاه صد ساله چنان بزرگنمایی گردد که بتواند جایگزین کل تاریخ هفت هزار ساله مردمان این سرزمین شود !
در مدارس قلکهای جریمه برای مجازات غیرفارسی حرف زدن در کلاس ها قرار داده شد و کودکان نگون بخت غیرفارس را مجبور کردند که از همان اول ابتدایی، آموزش به زبان جدید را آن هم درست با همان شیوه ای که برای فارس زبانان تدوین شده بود، بیاموزند! گو اینکه آنها حتی آنقدر حق و حقوق در این مملکت نداشتند که سیستم آموزشی متفاوتی برای آموزش به زبان جدید برای آنها تدوین شود! همه باید یک شکل و یک جور می بودند و کسی را حقی برای متفاوت بودن نبود حتی اگر این تفاوت ذاتی و طبیعی باشد! توجهی نمی شد که سختی آموزش همزمان زبان جدید و خواندن و نوشتن به آن زبان در همان اول ابتدایی، میزان فرار از مدارس و ترک تحصیل را بالا می برد .
نتیجه طبیعی این چنین سیستم آموزشی غیرمعقولی آن است که (به نقل از روزنامه اینترنتی روز) حسین احمدی معاون آموزش و پرورش عمومی اعلام می کند: «در سال تحصیلی ٨۴-٨٣ آمار قبولی دانش‌آموزان ۴/۹٨ بوده است، ۶/۲ درصد مردودی داشته‌ایم و از این میان بیش‌ترین درصد مردودی به پایهء اول ابتدایی مربوط می‌شود!؟» وی با اعلام این آمار، عدم انس و الفت دانش‌آموزان با مدرسه را علت مردودی‌های پایهء اول می‌داند: «نیمی از دانش‌آموزان ابتدایی، دورهء پیش‌دبستانی را طی نکرده‌‌اند. والدین باید دقت کنند که فرزندانشان مقطع پیش‌دبستانی را طی کنند چون کسانی که پیش‌دبستانی را گذرانده‌اند در طول زندگی از موفقیت بیش‌تری برخوردار خواهند بود .»
البته ایشان هیچ اشاره ای به آمار مردودی ها به تفکیک مناطق مختلف کشور نمی کند تا مبادا تفاوت آشکار نتایج در مناطق فارس نشین و غیرفارس نشین، دلیل اصلی بالا بودن میزان مردودی در میان کلاس اولی ها را برملا کند! البته حسین احمدی با توصیه به فرستادن کودکان به پیش دبستانی ناخواسته دلیل اصلی را فاش می کند، کودکان مناطق غیرفارس نشین باید با حضور در کلاس های پیش دبستانی، قبل از ورود به مقطع اول ابتدایی، زبان فارسی را بیاموزند !
از آن روز به این سو که فرمان قلدرمابانه رضاخان صادر شد، کودکان ملیتهای غیرفارس ایرانی در اولین روز ورود به مدرسه و با به صدا در آمدن زنگ مدارس با دوگانگی و تضادهایی غیر قابل توضیح روبرو می شوند. این که چرا هر آنچه تا آن روز از زبان مادر و پدر خود آموخته بودند نادرست و به درد نخور است و باید همه چیز را از نو بیاموزند؟! این که چرا «بابا آب داد» ولی «بابا سو وئرمدی»؟ برخی از آنها کم کم دچار این سوء برداشت می شوند که زبان مادریشان زبان بیسوادی و عقب ماندگی است و زبان فارسی زبان علم و هنر و فرهنگ و مدرنیته است! آنها تقصیری ندارند چون تمام علوم جدید و اندیشه های نو را از کتابهایی که به زبان فارسی نوشته شده خوانده اند و تمام خرافات و عقاید کهنه و سنتهای دست و پاگیر قدیمی را به زبان مادریشان شنیده اند .
این چنین است که گاهی برخی تحصیل کردگان ما به همان اندازه که با خرافات و عقاید کهنه و رسوم غلط اجداد و نیاکان خود مخالفند، نسبت به زبان و فرهنگ آبا و اجدادی خود بی رحمند! جالب آن است که حتی خیلی از آنها باور ندارند که مدرنترین و پیشرفته ترین علوم بشری را می توان به زبان مادریشان بیان کرد و شاید برایشان خنده دار باشد که مثلا علوم ریاضی، فیزیک و شیمی را به زبان مادریشان مطالعه کنند؟! برخی از آنها حقیقتا باور ندارند که به زبان مادریشان هم می توان با سواد شد. این حد از خودباختگی و خود کم بینی نسبت به زبان و فرهنگ خودی باعث شده است که برخی از تحصیل کردگان آذربایجانی، خود یکی از بزرگترین مخالفان آموزش به زبان مادری باشند و در این راه گوی سبقت را از هموطنان فارسمان بربایند !
آنها در واقع دچار نوعی سوء تفاهم شده اند و وقتی از اهمیت حفاظت از زبان و فرهنگ بومی سخن گفته می شود، آنها دچار این توهم می شوند که گویا منظور، حفاظت و پاسداری بی کم و کاست از سنتهای قدیمی و مخالفت با مدرنیته است؟! اما حقیقت آن است که یکی از دلایل اصلی طولانی شدن و به نتیجه نرسیدن مرحله گذار از سنت به مدرنیسم در جامعه ما آن است که روشنفکر ما نخواسته و یا نتوانسته مفاهیم مدرنیته را به درستی به زبان بومی برگردانده و به توده مردم منتقل نماید و با افزایش فاصله خویش از توده جامعه و گاه حتی با تحقیر و تمسخر آنها، راه را برای هر گونه تفاهم بسته است. در این بین وضعیت ملیتهای غیرفارس ایرانی به مراتب بدتر است زیرا روشنفکران آنها مفاهیم مدرنیته را به زبانی غیر از زبان مادری خود آموخته اند و در انتقال آن به توده جامعه با دشواریهای مضاعفی روبرو هستند .
از طرف دیگر به دلیل فقدان رسانه های شنیداری و دیداری به زبان های محلی، یک بیسواد و یا کم سواد غیر فارس نه تنها در مورد خواندن و نوشتن بیسواد است بلکه یک بیسواد دیداری و شنیداری نیز هست! اهمیت این موضوع آنجا افزایش می یابد که بدانیم متاسفانه میزان مطالعه متون نوشتاری در کشور بسیار کم است و حتی باسوادترین افراد جامعه نیز بخش اعظم اطلاعات عمومی خود را از رسانه های دیداری و شنیداری دریافت می کنند. لذا بی دلیل نیست که بسیاری از معضلات اجتماعی مانند مردسالاری و خشونت علیه زنان و کودکان در میان ملیتهای ایرانی بیشتر از مناطق فارس نشین است. زیرا هموطنان فارس ما از امکانات رسانه ای به مراتب بیشتری برخوردارند و امکان برقراری ارتباط نزدیکتری را با رسانه های دیداری و شنیداری دارا می باشند .
یکی دیگر از مهمترین شبهاتی که در ذهن مخالفان سیستم آموزشی چند زبانه وجود دارد، این است که آنها تصور می کنند که با پیاده سازی چنین سیستمی مردم مناطق مختلف کشور قادر به ارتباط با یکدیگر نبوده و به کلی از یکدیگر بیگانه خواهند شد!؟ این در حالیست که آموزش زبان مادری منافاتی با آموزش زبان فارسی به عنوان زبان مشترک بین تمام ایرانیان ندارد و حتی امروزه ثابت شده است که پدیده دو زبانگی و چند زبانگی نه تنها مشکلی برای آموزش ایجاد نمی کند بلکه باعث افزایش ضریب هوشی کودکان و بالا بردن قابلیتهای ذهنی آنان می شود. سازمان یونسکو در یک توصیه عمومی به کشورها، از آنها خواسته است که آموزش حداقل سه زبان را در سیستم آموزشی خود مد نظر قرار دهند. از طرف دیگر ما اولین کشوری در دنیا نیستیم که می خواهیم سیستم آموزش چند زبانه را پیاده سازی کنیم. این سیستم در کشورهای چند ملیتی زیادی پیاده سازی شده و مطمئنا مطالعه تجربیات آنها ما را در اجرای هرچه موفقتر این سیستم یاری خواهد کرد .
امروزه با گسترش ارتباطات و ظهور رسانه های دیداری و شنیداری، یادگیری زبان دوم بسیار به سهولت انجام می شود لذا نیازی به ترس و واهمه بیجا در این مورد وجود ندارد. بنابراین بسیار خوب است که از فرصت تنوع فرهنگی و زبانی در کشور استفاده کرده و سیستمی آموزشی را پیاده سازی کنیم که در آن هر ایرانی حداقل به دو زبان ایرانی کاملا مسلط باشد. یعنی ملیتهای غیرفارس، هم به زبان مادری خود و هم به زبان فارسی مسلط باشند و هموطنان فارسمان علاوه بر فارسی، یکی از زبانهای ایرانی دیگر را به انتخاب خود بیاموزند. مطمئنا چنین سیستمی نه تنها باعث حفظ گنجینه های ارزشمند فرهنگی نهفته در زبانهای ایرانی خواهد شد بلکه باعث رشد و شکوفایی تمام زبانهای ایرانی با بده بستانهای متقابل آنها خواهد گردید و از طرف دیگر تفاهم و درک متقابل را مابین تمام ایرانیان گسترش خواهد داد. بدین ترتیب سیاست پلورالیزم فرهنگی، جایگزین سیاست تمامیت خواهانه تکصدایی فرهنگی در کشور خواهد شد و همین امر محکمترین تضمین برای حفظ یکپارچگی کشور خواهد بود، بگونه ای که هیچ سیستم امنیتی قادر به ایجاد چنان تضمینی نباشد !
این که هر ایرانی اقلا به دو زبان کاملا مسلط باشد، قابلیتها و پتانسیلهای منطقه ای فراوانی را در اختیار کشور قرار خواهد داد تا در ارتباط با همسایگانمان که اتفاقا زبان بیشتر آنها به یکی از زبانهای ایرانی نزدیک است، نقش پل ارتباطی را در منطقه بازی کرده و از این طریق به مزیتهای اقتصادی و سیاسی ویژه ای دست پیدا کنیم که افزایش قدرت رقابت در بازارهای منطقه و افزایش صدور کالا و خدمات فنی و مهندسی به بازارهای بکر منطقه تنها بخش کوچکی از آن مزیتهاست. این تنها به آن بستگی دارد که ببینیم چقدر حاضر به سرمایه گذاری برای حفظ فرهنگها و زبانهای ایرانی هستیم تا از مزایای آن نیز بهره مند شویم .
به امید روز اول مهری که زنگهایش چندنوا بنوازند .


No comments: