Saturday 5 May 2012

  

چهره عریان شوونیسم و نژادپرستی آریایی در نوشته آقای ناصر کرمی

آیدین تبریزی
آقای ناصر کرمی در نوشتاری با عنوان "یاد آوری نکاتی در باره " جنگ افروزی قومي و پیامدهای هولناک آن"1" که پاسخی به نوشته آقای محمد امینی در سایت ایران گلوبال 2 می باشد، چنان عریان و آشکار افکار نژادپرستانه اش را بیان کرده که هر خواننده ای را شوکه می کند و این مساله را در کامنت های خوانندگان از طیف های مختلف به وضوح می توان دید. چندی پیش در بحثهایمان با دوستان آنها آدرس و مصادیق شوونیسم و نژادپرستی را جویا می شدند. امروز آقای کرمی زحمت ما را کم کرده و این مفاهیم را به صورت آشکار و علنی ارائه کرده اند! از آنجا که این چنین اندیشه های نژادپرستانه ای می تواند به ظهور یک هیتلر یا میلوسویچ در ایران بیانجامد لازم می دانم که این نوشته را با دقت و بدون ملاحظه نقد کنم تا شاید بتوانیم این اندیشه های خطرناک را در نطفه خفه کنیم.
عده ای از دوستان به ما ایراد می گیرند که چرا با تاکید بر هویت و زبان غیر فارسی خود، بین مردم اختلاف ایجاد می کنید و استدلال می کنند که همه ما ایرانی هستیم پس نباید تقسیم بندی بین مردم انجام شود. اما پاسخ من همیشه این بوده که ایرانی بودن به معنی یکی بودن نژاد و زبان نیست و ایرانی بودن یک هویت قراردادی شناخته شده جهان مدرن است به این معنی که هر کس که تابعیت کشور ایران را داشته باشد، حتی اگر یک مهاجر جدید باشد که موفق به اخذ اجازه اقامت شده، ایرانی به حساب می آید و باید از حقوق شهروندی برابر با تمام ایرانیان دیگر برخوردار باشد و این برابری حقوق نباید منوط به هم رنگ و هم زبان و هم فرهنگ شدن او با بقیه ایرانیان یا قسمتی از ایرانیان که ایرانی ترند! باشد.
آقای کرمی می نویسد: "بیش از سه شاخهء قومی در ایران وجود ندارد : 1- آریایی ها، 2- ترک تباران، 3- سامی تباران( عرب و یهود)، در نتیجه 3 شاخهء زبانی هم وجود دارد، زبانهای آریانی( یا ایرانی)، زبان ترکی آذری، و سوّمی زبان عربی هست. " این تقسیم بندی از نظر زبانشناسان کاملا پذیرفته شده و از لحاظ زبان شناسی ایرادی بر آن وارد نیست اما ایراد در اصطلاحات استفاده شده است. دیگر کسی به اصطلاح قدیمی "زبانهای آریانی" که در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم رایج بود، اعتقادی ندارد چون در این اصطلاح اعتقاد به وجود یک "نژاد برتر آریانی" مستتر است که امروزه به کلی مردود است و به جای آن از اصطلاح "زبانهای هند و اروپایی" استفاده می شود. این تقسیم بندی نه بر اساس نژاد متکلمین آن زبان ها، بلکه بر اساس ساختار گرامری زبانها انجام شده است3.
اما توضیح داخل پرانتز عملا زبانهای ترکی آذربایجانی و عربی را غیر ایرانی و بیگانه معرفی می کند! و تنها زبانهای عضو شاخه هند و اروپایی را که خود بسیار متنوع و متفاوتند را ایرانی می داند! یعنی ملاک ایرانی بودن یک زبان، نه وجود متکلمین به آن زبان در آن کشور که وابستگی فرضی نژادی زبانها معرفی می شود. بر اساس تقسیم بندی نژادی آقای کرمی، زبان آلمانی، چون از لحاظ ساختار گرامری به فارسی نزدیکتر است، ایرانی تر از زبان ترکی آذربایجانی و یا عربی است که در ایران میلیونها متکلم دارد! همینطور نویسنده می خواهد ادعا کند که یک زبان واحد به نام "زبان ایرانی" وجود دارد که تمام "زبانهای هند و اروپایی" دیگری که در ایران متکلم دارند مانند کردی، لری و غیره تنها لهجه ای از این زبان واحد هستند؟! اگر این استدلال را بپذیریم باید بسیاری از زبانهای کشورهای اروپایی و هند و غیره را لهجه ای از "زبان واحد آریانی( یا ایرانی)" بدانیم! و احیانا چون زبان پارسی قدیمی تر و ریشه دارتر از همه زبانهای دیگر است، بقیه باید زبان خود را فراموش کنند و پارسی زبان شوند!؟
اما همانطور که در کشور سوئیس یک "زبان واحد سوئیسی" وجود ندارد و به جای آن چهار زبان آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی و رومانشی وجود دارد که همگی زبانهای رسمی کشور سوئیس هستند، در ایران نیز، یک "زبان واحد ایرانی" وجود خارجی ندارد و به جای آن باید همه زبانهای فارسی، ترکی آذربایجانی و ترکمنی، کردی، بلوچی، عربی، لری و ... به عنوان زبانهای رسمی کشور ایران شناخته شوند. یک دولت مدرن و امروزی باید ترک آذربایجانی و یا ترکمن و یا عرب اهوازی و ... را با پذیرش تفاوت زبان، فرهنگ و وابستگی متفاوت اتنیکی اش، همانگونه که وجود دارد به رسمیت بشناسد، هم زبانش را یکی از زبانهای رسمی در ایران بداند و هم فرهنگ و تاریخ گذشته اش را بخشی از تاریخ ایران (نه تاریخ مهاجمان و دشمنان ایران!) بداند و هم امکان رشد و توسعه زبان و فرهنگ و اقتصاد منطقه اش را به خودش واگذار کند که اگر چنین نباشد، دیگر کدام هم وطنی و کدام برابری و برادری؟!
آقای کرمی می نویسد: "از آنجا که آقای "امینی" خود از قوم ایرانی تبار نیست و از قوم تُرک ترکمن و از قاجاریان هست، ..." و آشکارا آقای امینی را به دلیل ترک ترکمن بودنش، غیر ایرانی و بیگانه و از نژاد تُرک تازان اسب سوار، تیر انداز، غارتگر و چپاولگر، معرفی می کند! تیغ نژاد پرستی آقای کرمی فقط آقای امینی را نمی برد و آقای "مزدک بامدادان" را نیز فقط از یک طرف ایرانی و "نیم ایرانی" معرفی می کند! تقسیم بندی شهروندان از نظر درجه خلوص نژادی به شکلی عریان در ذهن شوونیست و نژادپرست او خود را در نوشته اش عیان می کند. حال معلوم نیست چنین شخصی با اشاعه چنین افکاری چگونه انتظار دارد، آذربایجانی ها، عرب ها و دیگران تجزیه طلب نشوند، در حالیکه اصلا آنها را ایرانی به حساب نمی آورد؟! آنها در ایران بمانند که بگویند چه هستند؟ مهاجمان وحشی و غارتگر دیروز و اسیران جنگی امروز در دست شوونیستها و نژاد پرستانی چون آقای کرمی؟!
آقای کرمی توضیح نمی دهد که "مردمان اصیل ایرانی و پارسی تبار بختیاری که با لهجه و گویش شیرین خود، زبانِ پارسی میانی یعنی دورهء ساسانیان را که تقریبأ آنرا کامل بیادگار زنده نگهداشته اند، و در حراست از سرزمین و فرهنگ ایرانی، و در عرصه های سیاسی آن جایگاه شایسته ای را دارند " چرا امروز باید این یادگار دوره ساسانی را به فراموشی بسپارند و فارس زبان شوند؟! چرا آنها نباید خواستار توجه به زبان و فرهنگ محلی شان شوند و زبان مادریشان را که بنا به گفته آقای کرمی، یادگار دوره ساسانیان است، زنده نگه ندارند؟!
اما نکته ظریف دیگری در نوشته آقای کرمی وجود دارد که عمق وطن پرستی او را برملا می کند و پرده از اسرار درون برمی دارد آنجا که می گوید: " از شماها چه پنهان آقای امینی، از زمانی که موضوع قومی و ملّی در بین اپوزیسیون برجسته شده است قشری از این مردمان، بحث درونی ایی را آغاز کرده اند که در شرایط عدم کنترل مسئلهء قومی و به آنارشیسم انجامیدن آن، بتوانند از منابع نفتی و انرژی که 95 در صد ان در جغرافیای سیاسی آنها هست حفاظت کنند." در واقع همه این سینه چاک کردنها برای "مردمان بختیاری و استان کُهگیلویه و بویر احمد، ممسنی ها، لارستانی ها،...." و اعطای افتخار بازماندگان قهرمانان ایران باستان و "کوروش کبیر" بودن به آنان، برای آن است که منابع نفتی آنها را برای هم نژادهای فرضی خودش حفظ کند! حتی چنین به نظر می رسد که آقای کرمی و هم فکرانش نه تنها از تجزیه ایران هراسی ندارد، بلکه طرحهایی پنهانی برای کنترل منابع نفتی در صورت تجزیه ایران تدارک دیده است (که آنها را بحث درونی آن مردمان جا می زند)! به همین دلیل است که آشکارا درِ خروجی را به ترکها و عربهای ایران و حتی کسانی چون آقای امینی و آقای بامدادن نشان می دهد که هر وقت که بخواهید می توانید تشریف ببرید چون شما اصلا ایرانی نیستید و چه بهتر که شرتان را هم از سر چاههای نفت ما که رو به اتمام است بردارید تا سهم هم نژادهای من از نفت، بیشتر شود!؟


No comments: