Wednesday 18 June 2014

 

ممکن است ایران از هم بپاشد لطفا این مطلب را در دسترس عموم قرار دهید

ممکن است دیر یا زود، جغرافیای ایران از طریق یک درگیری خونین داخلی از هم بپاشد، و جامعه فارس برای همیشه به حاشیه رانده شود. لطفا این مطلب را در دسترس عموم قرار دهید، تا روشنفکر و سیاسی کار جامعه فارس بعدا ادعا نکند، که کسی، راه حلی برای مسئله ملیتهای جغرافیای ایران، پیشنهاد نکرد.
 
در باره حل مسائل ملی خلقهای ایران،

توجه ما در وهله اول و یا از همان قدم اول، باید بر اساس رعایت "حقوق طبیعی" و کنوانسیون حقوق بشر استوار باشد. شاید عنوان این مطلب برای افرادی به صرفه نباشد. اما تاکید بر این نکته بسیار مهم، و تعیین کننده است. لازم به یاد آوریست که ملیتهای ایران، اولین مردمانی نیستند، که میخواهند خود را از چنگ یک رژیم دیکتاتور!،
 رهائی بخشند. برای رهائی از یک سیستم ارتجاعی باید هر کسی! دمکراسی را " اول از خود، و از وجدان خود شروع بکند." معنای فلسفی آن این است، که بحقوق انسانی دیگران، مثل حقوق خود، احترام بگذارد. و به وجدان خود دروغ نگوید. و حس بشر دوستی، و وظیفه اخلاقی خود را، بعنوان وظیفه انسانی بحساب بیاورد. لازم است بمحضرتان برسد، که بحث "حقوق انسانی"، و "حقوق طبیعی" در فلسفه اروپای غربی بعنوان اصل حقوق انسان با حساسیت تمام مطرح است. و این تفکر فلسفی پایه گذار تمدن مدرن، رعایت حقوق انسانی، و آزادیهای اروپای امروزی است. و منظور از حقوق انسانی، در واقع "حقوق طبیعی" انسان است، که فلاسفه اروپائی، اعم از " اسپینوزا" فیلسوف بهودی اصل هلندی، پدر دمکراسی مدرن امروز، و "هووبست" فیلسوف انگلیسی و پایه گذار سیستم دولتی مدرن اروپائی، اساس فلسقه سیاسی خود را بر پایه همین امر نهاده اند، و نتیجه آن دمکراسی واقعا موجود اروپای غربی امروزیست.

وقتی از دمکراسی اروپائی صحبت میشود، منظر مدینه فاضله نیست. هدف در اینجا سیستمی است که ملیتهای مختلف با رعایت حقوق انسانی یکدیگر، میتوانند بدون جنگ و خونریزی و با احترام نسبت به شان انسانی هم، در کنار یکدگر زندگی بکنند. البته من فعلا وارد این بحث نمیشوم . چون جایش اینجا نیست. و خیلی از سیاسی کاران و کسانیکه از دمکراسی دم میزنند، تابحال کلمه "حقوق طبیعی انسان" که یک بحث بسیار مهم فلسفی است، حتی بگوششان نیز نخورده است. تابحال هم ندیده ام که از جانب روشنفکران جامعه فارس در این خصوص بحثی صورت بگیرد. چون اصلا به صرفشان نیست! چون جامعه فارس اصلا تو باغ نیست. و از محتوای بحث فلسفی، و احترام بحقوق انسان پرت است.
در جامعه فارس اصلا فلسفه و "حقوق طبیعی" انسان، مفهوم ندارد، و شناخته شده نیست. این بحث یکی از ارکان مهم فلسفه دمکراسی موجود اروپای غربیست. و روشنفکران سیاسی فارس با چنین بحثی آشنا نیستند. آنها اغلب، با کلی گوئیهای بی سر و ته، و یا با نمود بظاهر چپ، بحث طبقاتی را بمیان میکشند، و از آزادیهای تخیلی صحبت میکنند، بی آنکه پایه و اساس و معیار عملی و علمی آنرا مشخص بکنند. و بی آنکه به "حقوق طبیعی" و شان و منزلت انسان به عنوان موجود متفکر،اشاره ای کرده باشند، با کلی گوئی شعار میدهند. با وجودیکه فلسفه مارکسیسم بیشر به مسائل اکونومیک عطف نظر دارد، اما فلسفه "حقوق طبیعی" بیشتر به هویت زبانی، فرهنگ سیاسی، منزلت، و شان انسان بعنوان یک موجود طبیعی، که ریشه در تبیین حقوق مادر زادی انسان دارد، میپردازد. احقاق حقوق نامبرده در ترکیب اجرای اصول دمکراسی در قالب پارلامنتاریسم،و پلورالیسم سیاسی پایه و اساس دمکراسی مدرن امروزی را تشکیل میدهد.
البته شاید تقصیر آنان نیست، چون اگر قرار بود کشور پرتی مثل ایران صاحب اندیشمندان فلسفی میبود!، میشد، مثل فرانسه، آلمان، ایتالیا، انگلیس، هلند، و امثالهم. متاسفانه جامعه فارس دنبال شاهنامه خواندن است و بجای بررسی اساس و ارکان و پایه ریزی علمی دمکراسی انسانی، و احترام بحقوق بشر، در رویای عصر پارینه سنگی بسر میبرد. و بجای احترام و به رسمیت شناختن حقوق طبیعی انسان، با گستاخی تمام به توهین و تحقیر ملیتها می پردازد. و برای جوکهای زننده، و توهین آمیز، و تحقیر ملیتهای غیر فارس، هزینه های هنگفتی صرف میکند.


در خصوص راه حل مسئله ملیتهای ایران که مهمترین مسئله سیاسی ایران است:
 اینجا پاسخ  ما بطور مختصر بشرح ذیل آورده میشود:
1. قدم اول، احترام به حقوق بشر. حقوق بشر مختص جامعه فارس نیست. حقوق بشر به تمام انسانهای کره زمین اتلاق میشود. و هرکس از نظر وجدانی، و اخلاقی باید بدان احترام بگذارد.
2. باور وجدانی به دمکراسی. احترام به رای دیگران! یعنی انسان شمردن دیگران! و محترم شمردن خواست آنان. محترم شمردن رای و اراده آنان! و به رسمیت شناختن حقوق انسانی آنان. اعم از ملی، مدنی، زبانی ـ فرهنگی، و آزادیهای سیاسی.
3. سیاسی کار، و یا روشنفکر جامعه فارس! دمکراسی را، اول باید از وجدان خود شروع بکند. و به آن از نظر وجدانی، و وظیفه انسانی باور داشته باشد. باور داشتن به دمکراسی برسمیت شناختن حقوق انسان است. 
و باور داشتن بحقوق انسان را باید در عمل نشان داد. و از کلی گوئی، و شعارهای توخالی دوری کرد.
اکنون سئوال این است که آیا روشنفکر و یا سیاسی کار جامعه فارس از نظر اخلاقی و وجدانی به این مرحله از رشد فکری رسیده است، که دیگران را آدم بحساب بیاورد، و به حقوق آنان احترام بگذارد؟
اگر جواب منفی باشد، در غیر اینصورت، حتا دمکرات ترین، و بهترین قانون دنیا نیز در ایران، غیر قابل اجرا خواهد بود.

پس اولین انقلاب! انقلاب اخلاقی و انقلاب وجدانی است! و معنای علمی آن یعنی انسان شمردن دیگران، و حترام گذاشتن به "حقوق طبیعی" انسان، و به رسمیت شناختن حقوق زبانی، فرهنگی، مدنی، و آزادیهای سیاسی انسان است.
در چنین شرایطی، شانس برابر و مطلوب برای انسان ایرانی تامین میشود، و پایه های صلح،تفاهم، همزیستی، و رفاه عمومی پایه ریزی میشود.
دمکراسی از آسمان نازل نمیشود. پایه و اساس دمکراسی خود مردم است، و احترام به رای آنان! این مردم، ویا تک تک انسان های یک جامعه است، که بخشی از حقوق طبیعی خود را به دولت واگذار میکند، تا از حقوق تک تک افراد جامعه محافظت کند. در واقع تعیین یک دولت از طریق مردم صورت میگیرد. و قدرت اجرائی دولت همان قدرت مردم است. و بدون رای و قدرت مردم دولت هیچ کاره است.
بدین دلیل دولت باید مثل دول اروپای غربی خدمتگزار و تحت فرمان جامعه باشد. و مجری قوانین حقوق بشر و محافط حقوق طبیعی تک تک انسانهای آن جامعه و ملیتهای آن باشد.
حتا در کشور های جند ملیتی مانند، سوئیس، کانادا، ایتالت متحده آمریکا،... و امثالهم.
در واقع عملی ساختن حقوق بشر، از رعایت "حقوق طبیعی" انسان سر چشمه میگیرد. و از این جهت حائز اهمیت جدی است. و محتوای علمی این تفکر، ملل ایران را با حفظ شان انسانی، و احترام به حقوق انسانی،و مدنی آنان، آنها را بعنوان عضو جامعه با حقوق انسانی محسوب میدارد! و پایه ریزی قانونی و اجرای عملی این امر مهم، برای جلو گیری از خونریزی، و جنگ داخلی، قدم نخست، و اقدام مثبت است.

و این بمعنای آن است، که دارندگان چنین تفکر فلسفی، به رای ملیتهای سرزمین ایران احترام میگذارند. تفکر و عملی که به آن دمکراسی اتلاق میشود. و بدون چنین پیش شرط های اخلاقی و وجدانی، ایران همانی خواهد بود که هست. دیکتاتوری، سرکوب، اعدام، زندان و شکنجه، تبلیغات نژادی، جنگ، خونریزی، چپاول، نفرت از دیگران، اعتیاد، دزدی، بیکاری، فقر، فساد اداری، درگیری، رشوه خواری، عقب ماندگی، فقرفرهنگی، فقر علمی، فقر فلسفی ، عدم رشد علم و صنعت، عدم رشد هنر، موسیقی، ...و هزاران مشکلات دیگر گریبان جامعه ایران را خواهد فشرد. و حتا با روی کار آمدن دولت جدید، بدون حل معضل ملیتها!، جغرافیای ایران دوباره بسوی یک دیکتاتوری جدید سوق داده خواهد شد. و در یک شرایط جنگی جامعه از رشد خود باز می ماند.
و اگر سیاسی کاران جامعه فارس از نظر وجدانی و اخلاقی به این مرحله از رشد فکری نرسیده باشند، که به "حقوق طبیعی" انسانهای دیگر احترام بگذارند، حتا بهترین قانون نیز در ایران کار ساز نخواهد بود. پس برای حل معضل حقوق ملیتها، اولین قدم، و اولین انقلاب!، انقلاب اخلاقی، انقلاب وجدانی است. یعنی احترام به "حقوق طبیعی انسان"، و قبول حقوق زبانی، فرهنگی، مدنی، و آزادیهای سیاسی، ملیتهاست. در چنین شرایطی است، که شانس برابری مدنی، و تساوی حقوق انسانی برای ملیتهای ایرانی ممکن میگردد.
اما بنا بر تجربه عینی، و با توجه به شناخت از روحیه خود بزرگ بینی راسیسم حاکم در جامعه فارس، که از "نارسیسم" آن ناشی میشود، و با توجه به خود شیفتگی، و گستاخی روشنفکران جامعه فارس، و بنا بر روند تاریخ صد ساله اخیر، سیاسی کار و روشنفکر جامعه فارس به این آسانی "حقوق طبیعی"، انسان را قبول نخواهد کرد، چون این جامعه از نظر روانی، بطرز هولناکی، شیفته خودش است. و با خودش سرو کار دارد.
و اصلا نمی داند که "حقوق طبیعی" و مسئولیت آن چیست. و از طرفی چون از نظر اخلاقی، و وجدانی، بدان عادت ندارد و خو نگرفته است! و خود را آقای دیگران بحساب میآورد. درنتیجه اعمال چنین سیاستی، ممکن است دیر یا زود، جغرافیای ایران از طریق یک درگیری خونین داخلی از هم بپاشد، و جامعه فارس برای همیشه به حاشیه رانده شود. لطفا این مطلب را در دسترس عموم قرار دهید، تا روشنفکر و سیاسی کار جامعه فارس بعدا ادعا نکند، که کسی، راه حلی برای مسئله ملیتهای جغرافیای ایران، پیشنهاد نکرد. ما میگوئیم: اولین شرط حل معضل سیاسی جامعه جغرافیای ایران، احترام، به "حقوق طبیعی"، و باور واقعی به "دمکراسی" است که هر فردی، باید آنرا، اول از خودش، از وجدان خود شروع بکند. و به آن باور وجدانی داشته باشد. تا بهره مندشدن از حقوق انسانی را برای همه مردم جامعه ممکن سازد. و بدون باور وجدانی، و انقلاب درونی، در خود، نسبت به حقوق بشر، و حقوق طبیعی انسان، مشکل دمکراسی، و مشکل ملیتهای ایران، حل نخواهد شد.
و همچنان به قوت خود باقی خواهد ماند. و وضع روز به روز بدتر خواهد شد. بعضی ها شعار میدهند؛ اگر رژیم دیکتاتور اسلامی برود، همه چیز درست میشود، چنین شعارها و کلی گوئی های بدون برنامه ریزی صحیح حقوق طبیعی، و بدون باور به حقوق انسان، و بدون عملی ساختن پایه های اجرائی آن، در واقع گول زدن مردم است. و بدون آلترناتیو سیستم پارلامنتاریسم و پلورالیسم سیاسی، و احترام به حقوق ملی، مدنی، فرهنگی، و حق تعیین سرنوشت ملیتهای ایران، حتا با رفتن رژیم استبداد اسلامی نیز، نه تنها وضع موجود تغییر اساسی نخواهد کرد، بلکه دیکتاتور های جدیدی ظهور خواهند کرد.

برگرفته از: 

کامنتهای ایران گلوبال

Sunday 15 June 2014

سيستــان جـزئی از بلوچستــــان اســت

از: محمـد کريم بلـوچ


اشغالگرانِ  تمدن ستيز  وقاحت را بدانجا کشانده اند که با دسيسه چينی های کينه توزانه وعملکرد بيمارگونه ای اسـم تاريخی وطن ما را نشانه گرفته انـد. گويا کشتار مردم و سرکوب ملت بلوچ با بکارگيری تمام قوا ، تهاجم ديوانه وار مذهبی به بلوچستـــان و به يغما بردن ثروتهای ملی بلوچ برايشان کافی نيست و غرايز برتری طلبی و تماميت خواهی شان را ارضا نمی کند .  هم اکنـون  با جهالتی بيسابقه به جانِ اسم وطن ما  افتاده اند و با سرکردگی کولی زاد ه ای چون شهرياری جنايتکار اسم بلوچستـــان را نشانه گرفته اند. علاوه بر شهرياری خون آشام کولی زادگانی عقده ای مثل محمد تقی زابلی، شهـرکی ، نورا و کيخا با حمايت  کامل سپاه مافيايی، اطلاعات و فرقه مذهبی ـ فاشيستی حاکم برای تقسيم بلوچستـــان و حذف اسم آن چه نقشه ها که نکشيده اند.


طی شش ماه گذشته رسانه های رسمی رژيم ، ادارات وارگانهای دولتی  در دهها مورد اسم بلوچستـــان را مرموزانه برداشته و بجايش سيستـان نوشته انــد تا علاوه بر ادامه مغلطه  کاريهای هدف داربه زعم خود در اين مورد عادی سازی کنند و در عين حال واکنش ملت بلوچ را بسنجنـــد.
اين موجودات انسان نما و بدور از تمدن  نمی توانند اين واقعيت را تحريف کنند است که منطقه سيستان جزئی از بلوچستـــــان است.
در ثانی اگرچه کولی زادگانی که دشمــن بلـــوچ و بلوچستـــان هستنــد در حال حاضر  قدرت ابليسی دارنـد و با حمايت کامل خامنه ای نمک نشناس بجان و مال مردم بلوچ افتــاده اند اما  از نظر تاريخی و حقوقـی هيچ گونه ادعا يا حقی در مورد سيستــــان نمی توانند داشته باشند.
 در سه دهه گذشته فرزندان نمک نشناس همان  کولی ها که از اصفهان، کرمان، خراسان و طهران رانده شده بودند و رضا ميرپنچ  و پسرش آنان را به بلوچستـــان کوچ داد،  شده اند بلای جان  ومال ملت بردبار بلوچ. 
 

آری مردم بلوچ با بزرگ منشی و مهمان نوازی به  کولی های فارس پناه دادند. به آنان کار دادند و مورد ترحم قرار گرفتنـد. حالا فرزندانشان که با نان و نمک بلوچ پروار گرديده اند طلبکارانه به غصب خانه و کاشانه ميزبانان مشغول هستند و ديوانه وار به تغييـر اسامی مردم، شهـر ، روستا ، وطــن  ما ( بلوچستـــان ) و تغييــر مذهب مردم بلــوچ  کمـربسته اند.
 
بدون ذره ای احترام به خويش و ديگران و بدور از عرف و رسم همسايگی وحشيانه بجان و مال ما افتاده انـد. عـلاوه بر اعمال تبعيضات گوناگون با بی احترامی خاص خود وجود وحقوق ابتدايی ملـت بلـــوچ را قلدرانه ناديده می گيرند. اما ملـت بلـوچ طی دهه های اخيربا پيکـری زخم خورده استوار ايستـاده و متمدنانه  
حتی با چنين دشمنانی مـدارا کرده اسـت.
دشمنان فعلی و بخصوص کولی زادگانی چون شهرياری،  محمد تقی، شهرکی، نورا و کيخا با رهبر سفاک شان آخوند خامنه ای ابليس  هرگز تصورش را هم نمی توانند بکنند که خشم بلـوچ چه در بر دارد.

روزی که خشم بلــوچ شعله ور شود آنگاه سيستـان  نيز فرياد بر خواهــد آورد که « مال بــد بيــخ ريش صاحبــش » . آنوقت  بايد کولی زاده ها جل و پلاس خود را جمع کرده وبروند فارسستان يعنی بيخ ريش خامنه ای روضه خوان  زيرا در عمل ثابت کرده اند که صلاحيت آنرا ندارنــد تا در سيستــان مهمان بلــوچ و بلوچستــان باشند.

در نهايت لازم به تاکيد است که تا جائي کــه  تاريخ بياد دارد سيستـــان جزيی از بلوچستــــان بوده است و اين تاريـخ که باعث افتخار ملت بلوچ است با عملکرد کينه توزانه  و غيرمتمدنانه يک مشت  کولی زاده که از حمايت کامل سپاه مافيايی، اطلاعات و فرقه مذهبی ـ  فاشيستی  خمينی ـ خامنه ای برخوردار هستنـد هرگز تغييـــر نخواهد يافــت.
 
همچنين اين را برای هميشــه در مغزهـای گنجشکی خود فرو کنند که نام تاريخـی بلوچستــان بعنـوان وطـــن و هويـــت ملـــت بلــوچ  تا ابــد مانــدنــی اســــت.
 
پروشــت ءُ پــروش باتنــت ايران ءُ پاکستـان
آزات ءُ آبــاد بــات گنجيـــــں بلـوچستـــــان
 
محمـد کريم بلـوچ
 
بيست و  هفتـم کـــرّا سال  ۷۰۱۴
پانزدهم ژوئــن سال ۲۰۱۴
 

Thursday 12 June 2014

رهبر معنوی استقلال طلبان بلوچ  پس از 50 سال زندان و تبعید در گذشت

تصویر نواب خیر بخش مری هنگامی که بی نظیر بوتو برای تسلیت مرگ بالاچ به دیدارش آمده بود
دبی-العربیه.نت فارسی
 
نواب خیر بخش مری سردار قبیله "مری" و رهبر معنوی جنبش استقلال  طلب بلوچستان پاکستان، شامگاه سه شنبه 10-6-2014 در بیمارستان ملی لیاقت شهر کراچی به علت خونریزی مغزی در گذشت.

فعالان سیاسی بلوچستان، نواب مری را به عنوان رهبر الهام بخش بلوچ ها به شمار می آورند.

نواب خیر بخش مری هنگام مرگ 86 سال سن داشت. براساس زندگی نامه او، وی پس از کودتای ژنرال ایوب خان در پاکستان در سال 1958 برای اولین بار در سن سی سالگی به زندان افتاد. و پس از سپری کردن محکومیت خود از  زندان آزاد شد، او برای دومین بار در دهه 1960 نیز به زندان افتاد.  در سال 1973 به دستور ذوالفقار بوتو رئیس جمهور وقت پاکستان به زندان افتاد که تا کودتای 1977 ژنرال ضیاء الحق علیه بوتو در زندان بود.
بعد از آزادی از زندان برای سفری کاری به بریتانیا و آمریکا  رفت.
پس از بازگشت  از غرب به علت شرایط نا مساعد سیاسی بلوچستان در سال 1978 با حدود 30 هزارنفر از اعضای قبیله مری به افغانستان پناهنده شد.
در سال 1996 و به قدرت رسیدن طالبان به بلوچستان برگشت و مدتی در کویته و پس از آن در کراچی اقامت گزید. دولت پاکستان وی را ممنوع الخروج کرد.
وی عملا تا زمان مرگ  در شهر کراچی در حصر خانگی دولت پاکستان قرار داشت.
به نوشته روزنامه بلوچ هال: نواب مری پس از بازگشت از افغانستان فکر ادامه بودن بلوچستان با پاکستان را ترک کرد و علنا خواهان استقلال بلوچستان از پاکستان گردید.

به نوشته همین روزنامه، به رغم تلاش های مکرر دولت های مختلف پاکستان برای مذاکره با وی که قبول کند بلوچستان جزیی از کشور فدرال پاکستان باشد، زیر بار نرفت و هرگز مذاکره  را برای ترک ایده استقلال بلوچستان  نپذیرفت و تا لحظه مرگ  خواهان استقلال بلوچستان بود.

در این باره جمله بسیار معروفی از وی در رسانه های پاکستان در سال 2006 انتشار یافت که گفته بود: "با خوک می توان زندگی کرد و کنار آمد اما با پنجابی هرگز".

وی سرداری قبیله مری، بزرگترین قبیله بلوچ را به عهده داشت. نواب خیر بخش به همراه میرغوث بخش بیزنجو و سردار عطاء الله مینگل هسته مثلثی ناسیونالیسم بلوچ را تشکیل می دادند.

سلیگ هاریسون کارشناس سابق آسیا در موسسه خیریه دیل کارنگی برای صلح بین المللی در باره نواب مری می نویسد: یکی از معدود رهبران آسیایی است که ملاقات کردم که به هیچ عنوان نه می شود وی را با رشوه و وعده خرید و نه حاضر است از اصول خود عدول کند.
براساس کتاب هاریسون، ناسیونالیسم بلوچ در سایه افغانستان و وسوسه شوری ادامه می دهد: "این سه رهبر بلوچ تنها رهبرانی در پاکستان هستند که هرگز حاضر نشدند پست مفت قبول کنند و نه اینکه خود را به زر و قدرت فروختند".

نواب مری دارای شش پسر بود که یکی از آنها به نام بالاچ مری در سال 2007 در اثر بمباران ارتش پاکستان در مناطق مرزی با فغانستان کشته شد.
 

Thursday 5 June 2014

 
جایگاه اتنیک فارس در رابطه با اتنیک های غیرفارس
 
از: سعيد سنندجى
 
وقت ان رسیدە است کە جایگاه اتنیک فارس را در رابطه با اتنیک های غیرفارس معین و مشخص نماییم .
گروهای  اتنیک، ملیت ها و ملت های ساکن در ایران برای نشان دادن تمایز و تفاوت خود از دیگران، از بخشهای هویتی متنوع و متفاوت استفاده می کنند. این  طبقه بندی  کردن هویت ها امری است طبیعی و نهفته در بطن  و ساختار زبانها,  اما  هنگامی کە دولت و دستگاە اداری و قدرت حاکم  در تایید و تعریف هویت ها دخالت می کند،  انگاە مسئلە ازمقوله زبانی خارج می شود و  در حوزه  نابرابری های اجتماعی  قرار می گیرد. دخالت های مشخص  گروه حاکم در حیطه زبان و فرهنگ، در چگونه تعریف شدن و چگونه تعریف کردن بخشهای متنوع هویتی و صاحبان هویت های متنوع در صدە گذشته، جنبه ای تجاوزگرانه از نژادپرستی به خود گرفته است.  تعریفی که از هویت های اتنیک های غیرفارس در ادبیات و فرهنگ مسلط ایرانی  یعنی در زبان و فرهنگ فارسی  وجود دارد،  متاثر از روابط قدرت حاکم  با این فرهنگ و زبان در ترویج این دیدگاە است. این ترویج تا بجایی رسیدە است کە  اتنیک فارس هویت خویش را هویتی پاک، مقدس، جهانی و برابر با ایرانیّت قلمداد میکند تا انجا کە امروزە هویت زدایی در فرهنگ این اتنیک ،  کل جوامع و فرهنگهای دنیا  را نیز در بر میگیرد.  بسیاری از ما کە در خارج از ایران زندگی میکنیم و با ایرانیان در ارتباط هستیم  قطعا شنیدەایم کە  فرهنگ و زبان فارسی نسبت بە تمامی زبانها  وفرهنگها ارجعیت دارد. در زمینە مزاح و طعنە نیز همگی میدانیم کە چە مزاحهایی ( بی احترامی) بە دیگر ملتها می شود. حتی  بعضی از هویت های اتنیکی را تا حد هویت حیوانی تقلیل دادەاند.  البتە جای تاسف است کە  تا حدودی در جا اندازی این هویت های حیوانی به جای هویت های انسانی ازاعضای هویتهای دیگر هم کە خود هویتی در زیر سلطە هستند استفادە  میشود.  در اینجا  میتوان بە هویت حیوانی خر در مورد ترکها و تازی در مورد عرب ها اشارە کرد.

آنتونیو گرامشی نظریه‌پرداز مارکسیست، از رهبران و بنیان‌گذاران حزب کمونیست ایتالیا در زمینهٔ تئوریزه کردن مفاهیم کلیدی همچون هژمونی (چیرەگی‌ خواهی)، بنیان، روبنا، و جنگ قدرت بە این مورد بە خوبی اشارە کردە است کە  چگونه جنبه های سیاسی  نظامی و اقتصادی قدرت با جنبه های فرهنگی و زبانی همراە می شوند و از طریق جامعه مدنی، سیستم های تعلیم و تربیت، ادبیات رسمی و غیررسمی، و رسانه های عمومی در استقرار و استحکام هویت گروه حاکم به مثابه هویتی غالب، طبیعی، عاری از عیب و نقص و کاملا صحیح خود را استقرار میدهند.   

مسئلەایی دیگر کە بە این چیرەگی خواهی دامن میزند  مزیت نامرئی بودن اتنیک قدرت است. همە ما این گفتە را باراها در مباحثهای میان طرفداران چیرەگی خواهی  وحق طلبهای  ملیتهای ساکن ایران از طرفدارن چیرەگی خواهی و هژمونی گرای فارس شنیدەایم کە " چە کسی گفته ملتی و یا خلقی به نام خلق فارس وجود دارد؟"، "اصلا  فارس یعنی چی و فارس بودن چه مشخصاتی دارد؟: "همە ما ایرانی هستیم"،  "فارس ملت نیست و قرارداد دیرینە مابین ملتهای ساکن ایران است کە زبان فارسی را بە عنوان زبان مشترک انتخاب کردە است".

 میشل فوکو، فیلسوف، تاریخدان و متفکر معاصر فرانسوی در بحث "میکروسکوپ قدرت" در تجزیه و تحلیل جنبه های نامرئی و مرئی قدرت، مثال جالبی از برج های دیده بانی در زندان های مدرن دارد. او  میگوید آنکه در برج دیده بانی نشسته است، همه را می بیند، ولی خود قابل رؤیت نیست. قدرت دیدەبان و دستگاە اداری زندان  چنان در جان و روان زندانی چنگ انداخته که زندانی بی آنکه حاکم و زندانبان را ببیند، اوامر او را اطاعت می کند. زندانبان در واقع، به واسطه تارهای نامرئی قدرت، بر جان و تن زندانی حکم می راند.  او در بخش دیگری مینویسد  که قدرت می باید قابل رؤیت باشد ولی قابل شناسایی نباشد. قدرت، چیرەگی  و عظمت خودش را پیشاپیش در ساختار فیزیکی زندان، در هیبت حصارها، برج و باروها و سلول های انفرادی زندان، در چهره ماموران و زندانبانان و بازجویان متعدد، و نیز در بیچارەگی و درماندگی زندانیان، در جان و تن زندانی حک کرده است. به تعبیر فوکو، حتی اگر کسی در برج دیده بانی حضور هم نداشته باشد، زندانی  حضور و وجود قدرت را با گوشت و پوست خود احساس می کند.

فردینان دو سوسور در بررسی زبان‌شناسی  از  جنبهٔ هم‌زمانی در مطالعات زبانشناسانە خود مینویسد کە   هویتها  چه در مورد اشخاص و چه در مورد اشیاء  در رابطه با همدیگر و یا دیگران تعریف می شوند او  زن را  هم به لحاظ لغوی، هم به لحاظ مفهومی و هویتی، در رابطه با مرد تعریف می کند،  سیاه  در رابطه با سفید تعریف میشود. او میگوید این اصل در تمام ابعاد دیگر نیز صادق میباشد در همین حال لئوی اشتراوس با استفادە از همین تئوری در بخش هویتی  بە شکل  آکادمیک در مطالعات انسانشناسانه و جامعه شناختی خود به کاربرد ”موقعیت های رابطه دارانه“در شکل گیری آداب و رسوم اجتماعی درهویت های جمعی و فردی اشارە میکند. یعنی، همان طوری که دو سوسو  نشان داد مثلا زن در رابطه با مرد، ماه در رابطه با خورشید تعریف می شود، لئوی اشتراوس نشان داد که چگونه اتنیک در ارتباط با دیگر اتنیکها  تشریح می شود. نتیجه کلی که در جامعه شناسی از مشاهدات دوسوسو و اشتراوس گرفته میشود این است کە   همانگاە کە هویت ها جنبه رابطه دارانه و متقابل دارند در رابطه با یکدیگر میتوانند تعریف شوند و بە این نتیجە رسیدند کە تعریف های هویتی رابطه ای مستقیم و تنگاتنگ با قدرت حاکم  دارند. یعنی گروه هایی که تسلط بر زبان و مکانیزم های زبانی فرهنگی را دارا میباشند در ابتدا موازین  گفتمان را تعیین  و هویت خود را کە  از  موقعیتی برتربرخوردار است بر دیگر هویتها هژمونی پردازی  میکند و در انتها هویتهای دیگر را  از موضعی کمتر و یا نارساتر تعریف می کند.

نامرئی بودن اتنیک فارس شبهات زیادی بە بحث میکروسکوپ قدرت دارد  در واقع اتنیکهای زیر سلطەایی  کە  کنترل می شوند، کنترل کننده و یا واضحتر بیان کنم هژمونی پردازان اتنیک فارس را نمی بینند. اتنیکی کە اتنیکهای دیگر ایرانی را تعریف  و تحریف میکند قابل مشاهدە برای انها نیست. گاە این اتنیک در هیبت نژاد برتر اریا،  گاە در ایران باستان ، گاە بە نام حکومت و بیشتر بە نام ملت ایران پدیدار میشود. در واقع اتنیک فارس قدرتش را در نامریی بودن خود افزایش می دهد. چرا کە نامریی بودن ان اتنیک میتواند در ادغام شدن اعضای دیگر اتنیکها بە صف خود بسیار موثر باشد و درهمان حال استقامت دیگر اتنیکها را نیز در هم بشکند چرا کە اتنیکهای دیگر نمی دانند در مقابل انها کیست و با  چە اتبیکی در تعامل هستند. در عین حال هر لحضە اعضای  تازە نفس سر شکستە  از دیگر اتنیکها نیز بە اتنیک قدرت میپیوندد و از حامیان سر سخت  همان هژمونی گرایی اتنیک قدرت میشوند.

در چند سال گذشتە در جلسات و یا سمینارهای سیاسی در رابطە با جنبشهای اجتماعی سیاسی کردستان و دیگر ملیتهای ایرانی  برگزار شدە بود،  شرکت داشتەام، باوجود اینکە اکثر قریب بە اتفاق حاضرین در این جلسات و سمینارها کوردها بوداند و تعداد کمی از اتنیک فارس زبان در این جلسات حضور داشتند.  جلسات و سمینارها بە زبان فارسی اجرا می  شد، این در حالی است کە درمیان شرکت کنندەگان این جلسات کسانی هم حضور داشتند کە نمی توانستند بە زبان فارسی  تلکم کنند و یا ان را بفهمند.  اما حقوق فردی انها کە از اتنیکهای غیر فارس بودند فدای شرکت کنندەگان از اتنیک قدرت شد. در اخرین جلسەایی کە چندی  پیش در شهر استکهم سوئد برگزار شد این مسئلە  برای من چنان مبهم ىود کە ناگزیر شدم از سخنرانان کە خود کورد بودند سوال کنم کە چرا اینگونە عمل میشود؟!!  جوابی کە از انها شنیدم همانی بود کە اتنیک حاکم هژمونی پرداز میگوید، "زبان رسمی زبان فارسی است".

 چە کسی این رسمیت را بە زبان فارسی دادە؟  در کدامین همە پرسی این زبان برای همە ساکنان ایران انتخاب شدە است کە کسی خبر ندارد اما،  همە از ان تبعیت میکنند  و زبان فارسی زبان  را زبان رسمی ایران میدانند. در این رابطە اینگونە بە همگان تبلیغ شدە است کە  زبان کوردی ، عربی، اذری، بلوچی و یا زبان دیگر اتنیکها مفهوم جدی بحث سخنران  را کم ارزش میکنند و زبان رسمی کە همانا فارسی است این جدیت را بە بحث سخنران میدهد.  این در حالی است کە سخنرانان و برگزارکنندگان خود برای برابری  اتنیکها سالهاست مبارزە میکنند.

نمونە تازەتری از این هژمونی گرایی اهنگ اخیر شهرام ناظری درشهر کرماشان میباشد. با وجود اینکە این اهنگ  فلکلور کوردی،  با درایت بە عشق اتنیک برتر اجرا میشود  موجب خشم هژمون گرایان اتنیک فارس میشود کار بجایی میرسد کە طرفدارن هژمون گرایی اتنیک فارس از قدرت صریحا  میخواهند کە ابزار تنبیە را بکار گیرند و این عمل را در ضدیت با ساختار اجتماعی ایران و ایرانیت جلوە میدهند.

اصول دمکراسی و حقوق بشری، روشنفکران اتنیک فارس و فعالین حوزەهای فرهنگ زبانی  اتنیکهای غیر فارس را برای رسیدن بە یک جامعە برابر  مجبور خواهند کرد، کە از هم اکنون بە طور قاطع مسئلە تبعیض زبانی و فرهنگی را در جهت برون رفت از این وضعیت نابهنجار  بە نوبەی خود   مورد بررسی قرار دهند. وظیفەی سنگینی کە از  روشنفکران اتنیک فارس میتوان انتظار داشت  این است کە تعریفی جامع و دقیق  از فرهنگ  و زبان فارسی را ارائە دهند و هژمونی فرهنگ زبانی اتنیک  فارس در ایران و تلاش برای رسمیت دادن به زبان های ملی و طبیعی اتنیک های غیرفارس را از اهداف خود قرار دهند.  در همین راستا فعالین حوزەهای اتنیکی غیر فارس،  اصول دمکراسی را در جلسات و سمینارهایی کە اکثریت حضاردر جلسە از یک اتنیک مشخص است، رعایت و با استفادە از زبان اکثریت حاضرین، جلسە و سمینار را برگزار نمایند. و از مترجم برای انهایی کە قادر بە تکلم بە ان زبان نیستند استفادە کنند، تا بدیگونە  پایەهای روابط سالم فرهنگی و زبانی در جامعە ایران پایگذاری شود. اصل دمکراسی نصف بەعلاوە یک در همە عرصەهاو مکانهای اجتماعی باید رعایت شود. ازادی و برابری را نمیتوان بعنوان برنامە ایندە  در نظر داشت. اگر برای ازادی و برابری ملتهای در بند  در حال مبارزە هستید،  خود باید پایبند تمامی اصول برابری و دمکراسی باشید در موازین دمکراسی جایی برای تعارفات دوستانە  وجود ندارد، اگر خود از اصول دمکراتیک استفادە نمی کنید نمی توانید ازادی و برابری را برای ملتهای ایرانی بە ارمغان بیاورید.

 سعید سنندجی

2014/06/03
 

Tuesday 3 June 2014

 
''پَھره'' مَنى پَھراِنت مَنى

از کؤران دامنى
پَهره بلوچے پھرءُ شان٬پھره منى جدے نشان
پھره تيى پھره منى ٬ پهره دلنت سَر مکُران
پھره منى پھراِنت منى ٬ھروھد بِبَاتے جان منى
آباد ءُ سَرزِندَگ بِبَے٬ دَنزے مَگيپت ديما تيى
جورين بَدانى چَم تَھار٬ھِجبَر مَباتے بى کَرَار
تے حُسنءُ تےزيبايىءَ٬ دِلترک ءبنت چوبارءُبار
ھرکوهءُدشتءَتوبِچار٬کاھوک بلوچى وَش وَراک
پُترونکءُدَھلُک پيمَلوک٬سمسورمَگيَرسَردَرچه حاک
آ تۓ کُنارءُ پُرک ءُ داز٬کوَنَل پَه گُژنۓ دارَگءَ
ھَنچو کَليرءُ زيرُکاں ٬ ھِنجير مه کوھانى گؤرءَ
جُوانين مُلوکءُ دِلبَران٬گُلپوشءُوَش کَديں گُل انت
دَست دوچين پوشاکاں گؤرانت ٬مزوانک مه لُنٹانءَجَن انت
بوچَندَنءُمھلب کن انت٬ نازينکءُصوتءُسازکن انت
گوں مَلَگان گوں لُڈگان٬ ھوش ءُ سرءَ مۓ گار کن انت
پھره بے کَلينک ءَ نبيت٬ کَلينک بے کورءِ کَلکَلى
سوراب ءُ بَگدانى پَه گؤر٬ نِشتَگ په وَشءُ وَشدِلى
پَھره بِگِر تا ڈمن ءَ ٬ ھنچو برو کارواندر ءَ
دَشت ءُ دَرَگ کوه ءُ کَمر٬ تُرُپشُک بَليڈى سر درءَ
پَھره تا ابتِر چار کَدَم ٬ آ ديمتِرا سربازءُ راسک
ھرچى که گِندے ره سَران٬ پُلءُ گل اَنت گوں جَرءُدار
بُمپورگوآ کِشتءُکِشار٬گَندم پَه يَک گؤردرچکءُدار
کوٹِيگ په تامءَجُست مَگِر٬ په شيرکنى کَنڈانت به چار
بُمپورتَيٸ ھم کوپَگ انت٬لاشار تٸى براتءُ گُھار
سَرباز گؤن باگ ءُ ميوه گان٬ روت انت تا گَنجين چابھار
حُرما مُضاپتى شَرترين٬ لاشارزَمين مَٹءَ وتِيں
اِسپکه مِسکوتان بِگِر٬ پَنوچ ءُ چامپ ءَ وڑ وڑيں
کوپچے اگرنامءَ گِرے ٬ آ وَت په وَت راج دَپترانت
ھَنگَت پَمۓ لاشار زمين ٬ روژنے سُپاہ انت شَرتِرانت
بَزمان گوآ ميرين بلوچ٬ھم کوپَگءُھم براتءُدوست
دلگانءُ گزّھکءُ تنھک ٬ ھروَھد بلوچے يارءُ اوست
پَھرِاِنت منءَ پَرکوم ءُ برات٬ھرنيمگءَ چارے بِچار
پَھره زمين وَشدِل بِبَات ٬ آباد بِبَات ھم بارءُ بار
آ پَهره اى نامى کَلات ٬ دوست محمد ءِ جاهءُجلال
ھنگت بلوچے کَھرءُ پھر٬منتگ پَما کَرنے پَه سال
پَهره پَه غيب الله سلام ٬ ھروھد تيٸ ياداں کَپاں
تۓ کِسَيا ن تۓ وَشگَپا ن ٬ ھنگت پَما نام ءُ دپاں
شعرءُ توارءُ زيملان ٬ رمضان وتى مَٹ ءُ کَرار
اَپسوز پَه اِے کميّں زَماں ٬ گِپتى چَه ما آ وش توار
جانوک ڈھُلى آ کُج ايں٬ پَرَام پَه پَرَام ڈھل بِجنت
سورناءُ سازان چَھربوارت٬ سےچاپىءِ ناچ ءَ بکنت
شھرے کُليان وش گؤشين٬پيرل گؤں صاحبدادے ياد
نازينک ءُ صوتءُ ليکوان ٬ ماشاالله ءِ شَرين توار
پهره زمين رَنِجِت مَبات٬ کؤران بِبيت کُربان تَرا
پَه گيشرءُ لانٹيگ تيٸ ٬ جور ءُ کَرَگ بَستَگ سرا

کؤران دامنى
 
  ۲۷-۱۲-۸۵
­
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
واجھانے که ھنون مے درميانءَ نَھنت ٬مَگر آيانى ياد٬زحمت ءُ محنت په بلوچ وبلوچستان ءُ پهرهءَ ٹيکے اِت که ھِجبر ياداں نروت.
واجہ غيب الله کشاورز= يکے چه سَرحالترين٬وَشگپترين وزحمتکش ترين ٬باشنده پھره اى بوتگ٬ که ھروھد ءَ نااُميتيں مردمانءَ ٬آ واجہءِ گپ ءُ حبرءُ کِرداراميدوارکُرتگ.غيب الله يکے چه وشتريں شکست بندانءِ پهره زمينءَ ھم ھست ات.
رَمضان کشاورز= يکے چه وش گٹ ترين پهره اى آواز وان بوت اگ که تا نود سالگى ءَ ھم صوت و آوازوانت اگ .
جانوک ڈھُلى=جان محمدءِ ڈھلے توار بے تَھَمبُلين مردمءَھم په ناچءَ چِست کُتگ٬وتا ھنون ھيچ ڈھلى اے په آ واجہ ءِ حدءَ نَپُجِته.
پيرل ءُ صاحبداد = صاحبداد پيرل ءِ عارفين پِيت اِنت که اے پِت ءُ چوک نزديک به کَرنے په بلوچ وبلوچستان سروزوساز جَت ءُ آواز وانت.