قطعه ای در پاسخ شعر غلامعلی حداد عادل
– چرکس افشاراوغلو
پارس کردی جمله را و، پارسی خواندی همه
جاهلیّ و جاعلی، در چشم دین، هر دو خطاست
گر خزف را، درّ خواندی، این خطای طبع تُست
ور نه، کی دریا، به مردابِ لجن گفتن، سزاست؟
از کدامین فرّو فرهنگت، چنینی ژاژخای
از کدام آئین ترا، اینسان غروری نابجاست
جز “زنای با محارم” جز “زواج محرمان”
شرم کن، خاموش شو، گر اندکت شرم و حیاست
چیست میراث نیاکانت؟ چه آوردی ز هند؟
جز فریب و خدعه و نیرنگ، آثارت کجاست؟
از چه ای روبه، به جلد شیر، و شیرانت حقیر
از لر و ترک و عرب دزدیده ای آنچه تراست
آنچه دزدیدیّ و بردی، ای حرامی باک نیست
ای نمک خورده، نمکدانت شکستن نا رواست
شعر تو زیباست، اما شعر من “مال من” است
باش تا گویم که از چه شعر تو پر محتواست
وزنت از”اَلمُعجَم” و “معیار اشعارُالعجم”
در عروض و قافیه دانی غنایت از چراست؟
گر عجم خوانده ترا آن شیر مرد بادیه
باخرد هرگز نگوید انتسابی ناسزاست
قدر زر نشناختی، ای مرد گوهر ناشناس
هیچ میدانی که ملکت از کجا تا بر کجاست؟
یزد و کاشان و کویر لوت و صحرای نمک
این فقط ملک تو و میراث اجداد شماست
دست و دل کوته کن از تبریز و تهران، ای دغل
از سرای شاه قاجار اینچنین گفتن هباست
از صلات شاه غزنه “رافضی” اکرام یافت
نظم “نفرت نامه” بهر لقمه ای نان ریاست
“سبک ترکستان” و “سبک هندی” و “سبک عراق”
راست گو از خود چه داری؟ مرد را، واجب، حیاست
گرچه گفته شهریارو ختم کرده گفتنی
فکر میکردم “الا تهرانیا” تان، خود، کفاست
من کلام واپسین، با لفظ خود گویم ترا
“ایت هورَر، کروان گئچر” بالله این شان شماست
چرکس افشاراوغلو
۲۰۱۴
شعر غلامعلی حداد عادل
* ای زبان مادری
ای زبان فارسی، ای درّ دریای دَری
ای تو میراث نیاکان، ای زبان مادری
در تو پیدا فَرّ ما، فرهنگ ما، آیین ما
از تو برپا، رایتِ دانایی و دانشوری
کابل و تهران و تبریز و بخارا و خُجند
جمله، ملک توست تا بلخ و نشابور و هری
جاودان زی، ای زبان دانش و فرزانگی
تا به گیتی، نور بخشد آفتاب خاوری
فارسی را پاس میداریم، زیرا گفتهاند
«قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری»
No comments:
Post a Comment