Friday, 31 January 2014




 

پرسشی از وجدانهای آزاده

آیا میخواهیم کودکان در ایران با حقوق برابر زندگی کنند؟ آنهایی که این برابری حقوقی را نمیخواهند آنانی هستند که اعتراض نمیکنند. چه کسی باید بیرق اعتراض علیه تبعیض، علیه تبعیض زبانی،علیه تبعیض نژادی را بایستی بردارد؟ فقط ملیتهای غیرفارس این مسئولیت را دارند؟ رهبران فکری جامعه فارس چه مسئولیتی در قبال این تبعیض و تجاوز به حقوق کودکان غیرفارس در ایران دارند؟ بر اساس اعلامیه جهانی حقوق زبانی، هر کودکی حق تحصیل به زبان مادری خود را دارد. آیا در ایران نباید کودکان به زبان مادری خود تحصیل کنند؟

فرهنگستان زبان فارسی در ایران با تحصیل کودکان غیرفارس به زبان مادری خود مخالفت کرد.
اکثریت اعضاء فرهنگستان زبان و ادب فارسی با مخالفت در موضوع آموزش زبان مادری به وسیله آموزش و پرورش در استانها که اخیرا از سوی دولت اعلام شده است این مسئله را تهدیدی جدی برای زبان فارسی و یک توطئه برای کمرنگ کردن این زبان عنوان کردند. سایت دانا
اما پرسش ها؛
آیا کشور ایران از آن مردمانی است که در آن زندگی میکنند؟ آیا مردم ایران زبانشان فارسی است یا این مردم به زبانهای مختلفی و از آن جمله ترکی، کردی، عربی، بلوچی، ترکمنی، لری و.. سخن میگویند؟ چرا در ایران زبانهای غیرفارسی تهدیدی برای موجودیت ایران به حساب می آیند؟ آیا میتوان با تصور و حتی واقعیت از این نوع هفتاد درصد کودکان کشور را از تحصیل به زبان مادری محروم ساخت؟ آیا دولت ایران یک دولت نژادپرستانه فارسی نیست، که با تکیه بر سرکوب، حق تحصیل به زبان مادری را از هفتاد درصد کودکان ایران که غیرفارس زبان هستند محروم کرده است؟ آیا در ایران کودکان فارس با ارزش تر از کودکان ترک، کرد، بلوچ، عرب و ترکمن و لر و... هستند؟ اگر کودکان با همدیگر برابرند، چرا یک بخش از کودکان (کودکان فارس) به زبان مادری خود تحصیل میکنند، اما کودکان غیرفارس حق تحصیل به زبان مادری در کشور خود را ندارند؟ آیا تحمیل زبان یک بخش از کودکان کشور (زبان فارسی) به دیگر بخش از کودکان یعنی کودکان ترک، کرد، بلوچ، عرب، ترکمن و لر... در ضدیت کامل با برابری حقوق کودکان قرار نمیگیرد؟
چرا بودجه فرهنگی کشور تنها صرف باروری زبان فارسی که متکلمین آن حدود سی در صد مردم  ایران هستند میشود و هفتاد درصد مردم ایران از این بودجه بی نصیب می ماند؟ چرا از بودجه فرهنگی ایران
کتابهای درسی مدارس افغانستان تامین میشود، اما کودکان غیرفارس زبان در ایران حق آموزش به زبان خود را ندارد؟ چرا ایران سرمایه گذاریهای عظیم فرهنگی در تاجیکستان به اجرا میگذارد، اما همان سرمایه ها در تحصیل کودکان غیرفارس کشور خودشان به مصرف نمیرسد؟ آیا قوانین بین المللی، منشور جهانی حقوق بشر و اعلامیه جهانی حقوق زبانی چنین تبعیضی را در خود راه داده است؟
چه کسی و یا چه ارگانی مسئول اعمال تبعیض و نابرابری کودکان در تحصیل به زبان مادریشان در ایران است؟ آیا نخبگان سیاسی و مدنی فارس در قبال تبعیض زبانی در یک کشور چند زبانه،  یعنی تحمیل زبان سی درصد مردم (زبان فارسی) به هفتاد درصد مردم (ترک، کرد، بلوچ، عرب، ترکمن، لر و...) در یک کشور مسئولیتی ندارند؟
مسئولیت انسانی تک تک انسانها در مقابل تبعیضی به این وسعت علیه کودکان در ایران چیست؟ آیا نباید به تبعیض حقوق زبانی و سرکوب حقوق فرهنگی بخش عمدهء مردم ایران که غیرفارس زبان هستند، اعتراض کرد؟ اگر ما نژادپرست نیستیم، چرا از حقوق برابر کودکان در ایران دفاع نمیکنیم؟ آیا حقوق برابر کودکان برای روشنفکران و سیاسیون و هنرمندان فارس اهمیتی ندارد؟ و اگر کودکان آیندگان این کشور و آیندگان این کره هستند، چرا به تبعیض زبانی کودکان در ایران اعتراض نمیکنند؟
چه کسی باید بیرق اعتراض علیه تبعیض، علیه تبعیض زبانی،علیه تبعیض نژادی را بایستی بردارد؟ فقط ملیتهای غیرفارس این مسئولیت را دارند؟ رهبران فکری جامعه فارس چه مسئولیتی در قبال این تبعیض و تجاوز به حقوق کودکان غیرفارس در ایران دارند؟ بر اساس اعلامیه جهانی حقوق زبانی، هر کودکی حق تحصیل به زبان مادری خود را دارد. آیا در ایران نباید کودکان به زبان مادری خود تحصیل کنند؟
آیا میخواهیم کودکان در ایران با حقوق برابر زندگی کنند؟ آنهایی که این برابری حقوقی را نمیخواهند آنانی هستند که اعتراض نمیکنند.
مهمترين خدمت يونسکو براي بشريت حذف ملل بادآورده خواهد بود
 
– تبريزلي باي بک
 
يونسکو به عنوان يکي از ارگانهاي فرهنگي و آموزشي سازمان ملل است در سالهاي اخير توانسته است به برخي از جعليات تاريخي پرداخته و به صورت مستقيم يا غيرمستقيم بر آنها خط بطلان بکشد. به نظر من٫ فعاليت يونسکو در زمينه به رسميت شناختن دارائيهاي ملي و تاريخي ملل و اقوام ميتواند نقش عمده اي در بيدار سازي ملل غير فارس در ايران داشته باشد. چرا که با ارائه سند و مدرک ميتوان يونسکو را با واقعيات آشنا ساخته و سپس با به ثبت رساندن يک ارزش معنوي براي يک ملت واقعي٫ تحريفات و جعليات را افشا نمود. در همين زمينه٫ به عنوان نمونه ميتوانم به برخي از آثار ملي ثبت شده اي چون تار٫ نوروز و چوگان اشاره کنم و از اهميت ثبت آنها به برخي پيروزيها نقب بزنم.
بدون ترديد ميدانيم که رژيم اشغالگر فارس بر پايه دروغ٫ دزدي و جنايت تشکيل شده و زندگي ميکند. اين رژيم تمامي دارائيهاي خود را از امپراطوري تورک قاجار که خود وامدار امپراطوريهاي تورک قبل از خود ميباشد به سرقت برده است. همه دار و ندار اين رژيم غاصب در بنيان امپراطوريهاي تورک خلاصه ميشود ولي تنها يک اصل مهم بر ان پرده کشيده است٫ نام! بله٫ نامگذاري است که توانسته است رژيم جنايتکار و غاصب فارس را به عنوان يک دولت داراي پيشينه هزاران ساله معرفي کند و صد البته نامگذاريها ميباشند که توانسته است اين رژيم بدوي را داراي تمدن نشان دهد! اگر انسان آزاد مطالعه اي کوتاه در تاريخ داشته باشد خواهد ديد که اين رژيم دغلکار نه تنها داراي ريشه نبوده٫ بلکه دشمن تمدن نيز ميباشد چرا که دهه هاي اخير را در راه نابود ساختن هويت ملي و تاريخ و تمدن ملل غير فارس و مخصوصا صاحبان اصلي اين سرزمين٫ يعني تورکهاي آذربايجاني صرف کرده است و متاسفانه در اين راه چندان ناموفق نيز نبوده است.
به يونسکو بازگرديم٫ آري٫ ثبت آثار معنوي و ملي چون تار و چوگان از سوي آذربايجان شمالي به همراه تلاشهاي آن دولت براي بازپس گيري مشاهير و آثار باستاني آذربايجان متحد از دستان دشمناني چون فارسها و ارامنه موجي از شادي در بين آذربايجانيها و صد البته موجي از فحاشي و توهين در بين جانيان و اشغالگران راه انداخته است. دولت جنايتکار ارمنستان که در خاک آذربايجان تشکيل يافته است تلاش ميکند تا آثار تاريخي آذربايجاني را جعل کرده و به اسم ارمني بشناساند٫ ولي٫ دولت آذربايجان شمالي تلاش ميکند تا جلوي اين اقدامات خائنانه را بگيرد. دولت اشغالگر فارس نيز با اينکه داراي پشتوانه هاي قوي چون بريتانيا٫ اسرائيل و آمريکا دارد (در زمينه جعل تاريخ تورکه به نفع فارسها) ولي از سوي دولت آذربايجان شمالي با چالشي نابود کننده روبرو شده است.
دولت فارس که ادعاي مالکيت بر زمين و زمان را دارد و خود را ايجاد کننده تاريخ و مجري آثار باستاني ميداند با چنان ضربه هايي مواجه شده است که شايد گيجي از آن ضربه ها به زودي رفع نخواهد شد. آن وزيران و نمايندگاني که تورک بوده ولي فارس شده اند از ضربه هاي وارده آنچنان گيج شده اند که دهان بازکرده و چشم بسته به ريشه و آبا و اجداد خود فحش و ناسزا ميبارانند! و در اين ميان است که ميبينيم تلاشها٫ هزينه گذاريها٫ لابيگريها و ارائه اسناد تاريخي و انکار ناپذير از سوي دولت آذربايجان شمالي چنان بلايي بر سر شوونيسم فارس آورده است که به يقين ميتوان آنها را در زمره ضربه هاي نابود کننده بند و بساط شوونيسم ارتجاعي فارس قرار داد. آذربايجان شمالي در اين راه همسو با حرکت ملي آذربايجان جنوبي تلاش دارد تا هويت جعلي و پرده هاي افکنده شده بر تاريخ و تمدن تورکهاي آذربايجاني را از بين برده و واقعيت را به صورت قاطعانه در سطح بين المللي به ثبت برساند.
ثبت نوروز در يونسکو را به اين علت مهم ميدانم که در آن نام آذربايجان (شمالي)٫ قراقستان و تورکيه در آن قرار گرفته و از کشورهاي مراجعه کننده ميباشند. چرا؟ چون فارسها با سواستفاده از نام نوروز تلاش ميکردند تا آن روز را مختص ايران (به معني فارسها)٫ افغانستان٫ تاجيکستان و اکراد معرفي کنند. ولي آذربايجان و تورکيه توانستند اين جعل تاريخي را مانع شده و حتي از آورده شدن اسم پرشيا در مراجعه به يونسکو نيز ممانعت به عمل آورند. با اينحال٫ فارسهاي جاعل هنوز هم به دروغ ميگويند که يونسکو نوروز را به عنوان يک روز ملي از تاريخ پرشيا به ثبت رسانده است!
ثبت تار در يونسکو را به اين علت مهم ميدانم که دنيا معترف است که تار مادر سازهاي زهي ميباشد. تار با اسمي تورکي و تاريخي تورکي توانسته است الهام بخش موسيقيدانان باستاني و مدرن قرار گرفته و زمينه ساز ايجاد سازهايي چون گيتار و سيتار گردد. همين افتخار ملي است که دست شوونيسم فارس را از موسيقي آذربايجاني دور نگهميدارد.
و ثبت چوگان در يونسکو را به اين علت مهم ميدانم که دولت آذربايجان شمالي توانسته است به يک تير چند هدف را بزند. نخست اينکه دست ارامنه جنايتکار را از قاراباغ (قره باغ) قطع کند و ادعاهاي واهي آنها را رد کند. دوم اينکه بازي پولو غربيها را نيز زيرمجموعه اي از بازي چوگان آذربايجاني معرفي نمايد. و سوم اينکه با اسم بردن از آذربايجان و برخي شهرهاي مهم آن٫ نقش عمده اي در نشان دادن اتحاد تاريخي بين آذربايجان شمالي و جنوبي بازي نمايد که همين امر نيز شوونيسم فارس را به هراس افکنده است. هرچند در مراجعه اصلي به يونسکو اسمي از آذربايجان جنوبي برده نشده است٫ ولي در مصاحبه ها و مذاکرات برگزار شده به اين واقعيات اشاره شده است. ثبت چوگان آنچنان دهان ارامنه و فارسها تلخ کرد که اين دو دولت جاني و اشغالگر به ناسزاگويي و تهديد متوسل شدند. ولي٫ نتيجه اين حماقتها اين شد که نماينده ايران حتي درخواست حذف درخواست دولت خود از يونسکو را مبني بر عدم ثبت چوگان به اسم آذربايجان را ارائه دهد. (نامه اعتراضي نماينده ايران به يونسکو حذف شده است!). البته ناگفته نماند که چوگان قاراباغ از سوي آذربايجان شمالي مرکزيت داشته است ولي عمده بودن مسئله ميتواند زمينه هاي بهره مند شدن از منافع آنرا ايجاد نمايد.
با اينکه شخصا با اقدامات ضدملي دولت آذربايجان شمالي مخالف بوده و از تحريفهاي تاريخي و دزديهاي کلان توسط سردمداران حکومت خودخوانده اليئو احساس نفرت ميکنم٫ ولي٫ نبايد گامهاي کم تعداد٫ کوتاه و گاها لرزان اين حکومت نوپا را با توجه به تحت محاصره و مستعمره بودن آن کشور از سوي دول استعمارگر و جنايتکار ناديده گرفت. به همين علت نيز فعاليتهاي حکومت اليئو در زمينه ثبت دارائيهاي معنوي و فرهنگي ملي را گامي مثبت تلقي کرده و آروزي ادامه آنها را به شرط گسترده شدنشان در مرزهاي تاريخي آذربايجان واحد دارم.
سالروز تشکيل و سقوط حکومت ملي آذربايجان جنوبي ميباشد٫ پيروزيهاي اخير را به مردم خود تبريک ميگويم.
همراه هم و مسلح به سلاحهاي لازمه ميجنگيم
تبريزلي باي بک
۱۱/۱۲/۲۰۱۳

Thursday, 30 January 2014

به جاي قايم شدن و شعار دادن٫ دهان مهاجر و مهاجم را بايد پاره کرد
 
– تبريزلي باي بک
 
دهه هاست که خاک آذربايجان دستخوش تغيير است٫ تغييري که به نفع مهاجران قبلا مهمان تمام ميشود و با هر تغييري بخشي از سرزمين مادري تورکهاي آذربايجاني به بيگانگان هديه داده ميشود! ولي٫ اين تجزيه ها و تغييرها با تعارف و روبوسي شروع و تمام نشده اند٫ ترور٫ اختناق و خون بوده است در تمامي مراحل اين تغييرات.
تروري که با حضور مهمانان ناصادق و ناصالح شروع شده و با ادامه حضور آنها و تبديل شدنشان به مهاجر شدت ميابد و با حضور آنها در مراکز قدرت محلي و سراسري به حد اعلاي خود ميرسد. تروري که هميشه يک بازنده و يک برنده داشته است٫ ميزبان کشته و غارت شده و مهمان مهاجر به مقام صاحبخانه اي ترفيع يافته است!
يک به يک شهرهاي حاشيه اي آذربايجان را بي دفاع رها کرده ايم٫ شهرهاي از دست رفته را فراموش کرده ايم و خود را در قفس ترس و بي عاري محبوس ساخته ايم که مبادا همين يک نفس شرم آلود را نيز از دست ندهيم! ننگ بر ما باد که براي حفظ يک نفس شرم آلود خاک وطن را وجه معامله قرار داده ايم. ما مقصريم٫ قبل از ما نيز مقصران بوده اند و بعد از ما نيز شايد… آذربايجان را چه شده است؟
حدود ۵ سال پيش مقاله اي تحت عنوان “و٫ جنگي که آماده اش نبوديم شروع شده است”* نوشتم و در آن توضيحاتي و هشدارهايي دادم. مسلح شدن و دفاع مسلحانه را تنهاترين روش موفقيت آميز و تنهاترين انتخاب حرکت ملي دانستم. همانگونه که در جريان قيام خرداد ۱۳۸۵ آشکارا گفته بودم آذربايجان از وقتي که سلاح را بر زمين گذاشت نابود شده است٫ بار ديگر اذعان ميدارم که مسلح شدن و استفاده از سلاح در تمامي صحنه ها تنهاترين روشي است که خواهد توانست اقتدار و اعتبار اوليه و تاريخي را به آذربايجان بازگرداند.
به اعتقاد من٫ حرکت ملي آذربايجان در ۴ سال گذشته به خاطر اشتباهات و خودسريهاي خارج نشينان بي اطلاع٫ محدود و يا مزدور دچار نوعي سکوت و سکون شده است. تحريف خواستهاي حرکت ملي به نفع اشخاص٫ محدود ساختن فعاليتها به خاطر ايجاد سردرگمي و شاخه سازيهاي مرموز٫ منصرف کردن دانشمندان و اديبان از حرکت ملي با توسل به ترور شخصيت و همچنين اشاعه شارلاطان بازيهاي سفارشي باعث شده است تا فعالين پيشکسوت خود را کنار بکشند. همين خلا سبب شده است که نوجوانان و جوانان حاضر در داخل به نوعي مجبور به سردرگمي شوند و از ماهيت اصلي حرکت ملي غافل بمانند. ناگفته نميگذارم که قريب به اتفاق فعالين داخل از تمامي خارج نشينان به روز تر و صادقتر هستند٫ هرچند حضور تعدادي دلسوز و ريش سفيد نيمه فعال و حتي غيرفعال در خارج را نيز ناديده نميگيرم. ولي٫ درد ما اينها نيستند٫ درد ما عدم وجود يک هسته قدرتمند در حرکت ملي ميباشد.
اگر حرکت ملي را تنها در يک حرکت مدني خلاصه کنيم٫ مبارزه را باخته ايم. اگر به شعارهاي وهم آلود و گاها تندروانه بسنده کنيم٫ مبارزه را باخته ايم. اگر به مزدوران و نفوذيهاي شناخته شده و افشا شده ميدان بدهيم٫ مبارزه را بايخته ايم!
نماينده سويوق بولاغ با گستاخي تمام سخن از استان درست کردن و گسترده تر کردن کردستان خيالي در خاک آذربايجان سخن ميگويد! آيا اين درخواست غيرمنتظره بود؟ براي من که نبود و حتي من منتظر اقدامات عمليتر و جدي تر از سوي دشمن ميباشم. چرا که اينها ادامه فعاليتهاي سياستمداران کرد در دهه هاي اخير ميباشد و چندان عجيب نميناميد.
به اتفاقات دو ماه قبل نظري بياندازيم:
- احمد شهيد به عنوان نماينده سازمان ملل از کردستان بودن بخشهاي غربي آذربايجان مينويسد!
- نماينده هاي به اصطلاح آذربايجاني داراي ارتباط با احمد شهيد به عنوان منبع گزارشهاي وي شناخته ميشوند٫ خود را گاماج مينامند!
- دولت تورکيه رسما دولت کردستان عراق و سوريه را به رسميت شناخته و قراردادهاي اروپايي امضا ميکند!
- دولت ايران رسما دولت کردستان ايران٫ عراق و سوريه را در مقابل مثلا القاعده مسلح ميکند!
- دولتهاي غربي از اکراد به عنوان متحد٫ ولي در اصل به عنوان سگ هار زنجيري در مقابل دنياي تورک استفاده ميکنند!
- مزدوران داخل حرکت ملي درخواست تحويل سويوق بولاغ به اکراد را ميدهند ولي خود را گاماج مينامند!
- نماينده اکراد در سويوق بولاغ في الفور از تاسيس استان کردستان شمالي با مرکزيت سويوق بولاغ سخن ميگويد!
- دولت ايران در مقابل اين ادعاي اکراد سکوت همراه با رضايت پيشه ميکند!
- اکراد پا را از اين نيز پيشتر گذاشته و از الحاق اورمو و ديگر شهرهاي آذربايجاني سخن ميگويند!
- و سخن از ايجاد استان موکريان کردي در خاک آذربايجان به بحث روز تبديل ميگردد!
آيا ميشود اتفاقات ماههاي اخير را ناديده گرفت؟ اينها ديگر اتفاقات چند سال يا چند دهه قبل نيستند٫ ما هنوز زنده و شاهد هستيم که ببينيم وقايع از کجا شروع شده و در کجا خاتمه خواهد يافت. آيا ميتوانيم سر خود را مانند کبک در زير برق قايم کنيم! البته که ميتوانيم٫ همانگونه که پدرها و پدربزرگهايمان کردند و خاکي را که هزاره ها حفظ کرده بوديم در دو قرن اخير به باد دادند! آيا ما فرزندان خلف آنهايي هستيم که در شجاعت و وطن پرستي شهره عام و خاص بودند؟ يا اين القاب وسيله اي بوده اند براي پنهان ساختن حس خيانت و ترس و دو روئي؟
ميدانم٫ مسلح شدن کار يک روز و دو شب نيست. ولي٫ هر روز و هر شبي که ميگذرد مقدار باخت ما در ميدان بيشتر ميشود. ميدانم٫ مهاجران و مهمانان توانسته اند در خانه هاي خيلي از ما نفوذ کنند٫ دختر به زني گرفته اند يا دخترشان را به عروسي فرستاده اند. اينها دوست٫ فاميل و شهروندان ما هستند تا زماني که ادعاي ارضي بر آذربايجان نداشته باشند. کردي که آذربايجان را به عنوان آذربايجان قبول داشته باشد بايد به قاب طلا گرفت٫ ولي٫ چند درصد از آنها طلايي خواهند ماند؟
عزيزان من٫ کشتن و کشته شدن هميشه جرم يا غيرانساني نيست. ما را از آني ترسانده اند که پيشه خودشان ميباشد براي پيروزي و موفقيت. آيا ميتوان تاريخ را ناديده گرفت؟ در کجاي تاريخ ديده شده است که دموکراسي عملي شده باشد؟ مگر ميتوان خود را به نفهمي زد و از دموکراسي سخن گفت؟ کدام دموکراسي؟ کدام انسانيت؟ ما را در خوابي نگهداشته اند که بيداري از آن شايد نياز به ذره اي جرات داشته باشد ولي دريغ از همين يک ذره جرات! خودمان نميخواهيم از خواب بيدار شويم! قهرمان يک ملت جنايتکار ملتي ديگر است٫ ما چرا خودمان را فريب ميدهيم و دنبال قهرمانهاي ملل ديگر سينه ميزنيم؟
فارس و کرد و غرب و شرق هميشه دشمن ما بوده اند٫ شايد روزگاري به مدارا گذرانده باشيم ولي هميشه از سوي آنها تهديد شده و خواهيم شد. آنها آني را ميخواهند که ما داريم٫ يا خودخواسته٫ يا به زبان خوش و يا با زبان زور. ما که تا کنون مانند برده اي هيپنوتيزم شده دار و ندار خود را تسليم دشمنان کرده ايم تا مبادا ما را غير متمدن و غير دموکرات بشناسند! به درک٫ ميشناسند که بشناسند. اگر دفاع از وطن و دارائي در قبال کشتن دشمن است٫ بگذار چنان باشد.
ننشينيم به اميد روز قيامت! حال نکنيم در خواب توران بزرگ در حالي که نميتوانيم خانه خود را حفظ کنيم! منتظر معجزه نمانيم وقتي خود را سکولار ميناميم! به اميد سخنوران مزدور و توخالي نمانيم که وقت تلف کردن ميباشد.
برخيزيم٫ سلاح دانش برگيريم و سلاحهاي بازدارنده براي دفاع مسلحانه در اختيار بگيريم. تعدادمان٫ هويتمان و قدرتمان زياد است٫ دشمن خواهد باخت اگر ما مسير قويتر و مستحکمتري انتخاب کنيم.
استراتژي و تاکتيهاي ما بايد موازي با احيا و حفظ اقتدار تاريخيمان باشد. لابي گري تبليغاتي دردي از دردهاي ما را درمان نميکند٫ خريد و پخش ابزارها٫ دانش و نيازمنديهاي دفاعي بهتر از خرج کردن براي مشهور شدن ميباشد. مزدوري و کاسه ليسيهاي خارح نشينان دل هر آذربايجاني را به هم ميزند٫ بوي نامطبوع سکوت و خيانت مشام را ميازارد٫ سخنان تکراري و کتابي در مورد گذشته هاي درخشان تهوع آور شده است زماني که امروز و آينده را درک نميکنند!
برخيزيم٫ حتي جنازه دشمن نيز نبايد در خاک وطن باقي بماند
 
تبريزلي باي بک
۰۷/۰۱/۲۰۱۴
 

 


قطعه ای در پاسخ شعر غلامعلی حداد عادل
 
– چرکس افشاراوغلو

پارس کردی جمله را و، پارسی خواندی همه
جاهلیّ و جاعلی، در چشم دین، هر دو خطاست
گر خزف را، درّ خواندی، این خطای طبع تُست
ور نه، کی دریا، به مردابِ لجن گفتن، سزاست؟
از کدامین فرّو فرهنگت، چنینی ژاژخای
از کدام آئین ترا، اینسان غروری نابجاست
جز “زنای با محارم” جز “زواج محرمان”
شرم کن، خاموش شو، گر اندکت شرم و حیاست
چیست میراث نیاکانت؟ چه آوردی ز هند؟
جز فریب و خدعه و نیرنگ، آثارت کجاست؟
از چه ای روبه، به جلد شیر، و شیرانت حقیر
از لر و ترک و عرب دزدیده ای آنچه تراست
آنچه دزدیدیّ و بردی، ای حرامی باک نیست
ای نمک خورده، نمکدانت شکستن نا رواست
شعر تو زیباست، اما شعر من “مال من” است
باش تا گویم که از چه شعر تو پر محتواست
وزنت از”اَلمُعجَم” و “معیار اشعارُالعجم”
در عروض و قافیه دانی غنایت از چراست؟
گر عجم خوانده ترا آن شیر مرد بادیه
باخرد هرگز نگوید انتسابی ناسزاست
قدر زر نشناختی، ای مرد گوهر ناشناس
هیچ میدانی که ملکت از کجا تا بر کجاست؟
یزد و کاشان و کویر لوت و صحرای نمک
این فقط ملک تو و میراث اجداد شماست
دست و دل کوته کن از تبریز و تهران، ای دغل
از سرای شاه قاجار اینچنین گفتن هباست
از صلات شاه غزنه “رافضی” اکرام یافت
نظم “نفرت نامه” بهر لقمه ای نان ریاست
“سبک ترکستان” و “سبک هندی” و “سبک عراق”
راست گو از خود چه داری؟ مرد را، واجب، حیاست
گرچه گفته شهریارو ختم کرده گفتنی
فکر میکردم “الا تهرانیا” تان، خود، کفاست
من کلام واپسین، با لفظ خود گویم ترا
“ایت هورَر، کروان گئچر” بالله این شان شماست
چرکس افشاراوغلو
۲۰۱۴
 
شعر غلامعلی حداد عادل
 
* ای زبان مادری
 
ای زبان فارسی، ای درّ دریای دَری
ای تو میراث نیاکان، ای زبان مادری
در تو پیدا فَرّ ما، فرهنگ ما، آیین ما
از تو برپا، رایتِ دانایی و دانشوری
کابل و تهران و تبریز و بخارا و خُجند
جمله، ملک توست تا بلخ و نشابور و هری
جاودان زی، ای زبان دانش و فرزانگی
تا به گیتی، نور بخشد آفتاب خاوری
فارسی را پاس می‌داریم، زیرا گفته‌اند
«قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری»