Monday 26 March 2012


ما نباید در آتش راسیسم فارس چاخان پیشه و تکبرمأب پان
ایرانیست آریانی بسوزیم

يعقوب گؤنئيلي

تظاهراتی بود برای اعتراض به شهادت ندا صالحی آغ سلطان در شهر لاهه در جلوی پارلمان هلند تجمعی بود از مردان و زنانی از دیار ایران زمین که آدمی را یاد جشنهای عروسی یا نمایشگاه عرضه مدل های شو لباس و لوازم آرایش می انداخت. بوی عطر و اودکلن آدمی را خفه می کرد همه لباسهای مخصوص عروسی پوشیده بودند و اکثر حاضرین دماغ و لب و گونه عمل جراحی پلاستیک شده برای زیبا‌یی انجام داده بودند و البته با دیدن فرم دماغها یاد دماغ مرحوم مایکل جکسون افتادم و با چشمان لنزی به رنگ آبی و سبز و عسلی شبیه چشمان مرلین منسن به نظر می رسیدند درست شکل قالب کردن کنجشک بجای قناری!
صحبت ها و معرفی ها همه نشانگر این بود که در مجموع همه حضار در تظاهرات دارای تحصیلات و مدارک عالیه هستند و بلا استثنا همگی فارغ التحصیل از دانشگاههای معتبر و همگی دکتر مهندس پروفسور کارشناش مشاور عالی رتبه هستند. نمی دانم چرا یک لحظه به یاد مداحان فارس و سازندگان القابی مثل حکیم الدوله و معمارالسلطنه و مشاورالعظم دربار قاجار افتادم و فرهنگ ریا و دروغ و تقلب و تملق و بادمجان دورقاب چین های کاسه لیس دربار قاجار در ذهنم مجسم شد! که البته ناگفته نماند به دور از گنده گوئی ها همگی قریب به اتفاق آجیل فروش یا نظافتچی و یا قصاب شکم مرغ و ماهی تخلیه کن و یا اکثرا بیکار و سوسیال بگیر شهرداریند.
در واقع محترمانه می شود گفت “بده در راه خدا” همگی دروع می گویند و جالب اینجاست که کاری به کار هم ندارند و مشت همدیگر را هم باز نمی کنند. باد غبغب و فیس و افاده از “بندگان خواص خدا ما ایرانیها ما فارسها” چنان حرف می زنند مثل اینکه همگی از دماغ فیل افتاده اند و خداوند این اشرف مخلوقات را وقتیکه کاملا سرحال بوده بدون نقیصه آفریده! البته دم خروس را قبول کنیم یا دماغها و لب گونه های عمل شده و یا چشمهای لنزی را؟
گنده گوئیها و به رخ کشیدنها از دارائی ها و خانه و ماشین و تحصیلات عالیه کلافه ام می کرد. آخ وطن اوخ وطن ایران ایران گویان از هر گروه و دسته ای مثل بوی دهن یک گروه از شیوخ روزه دار پر چانه لب افطار که دماغ آدمی را افلیج می کند به گوش می رسید. چند نفری که پیش من بودند با هم صحبت می کردند. همه صحبت ها حول حوش “بچه ها جوک جدید رو شنیدید؟ یه ترکه بود یه رشتیه بود” و جوک های رکیک و راسیستی برعلیه اوباما در رابطه با سیاه پوست بودنش و قاه قاه خنده! بچه ها٫ ندا هم بهانه خوبی شد یک کمی دور هم جمع شدیم و خندیم.
با من سلام علیک کردند و تا از لهجه ام فهمیدند ترکم رو ترش کردند و با هم پچ پچ کردند بابا این یارو که هنوز لهجه داره شکل تجزیه طلب ها حرف میزنه. حوصله سربسر گذاشتن با گله راسیست فارس را نداشتم و چون خیلی جوان بودند با خودم گفتم حتی نسل جدید هم از این مرض ادواری نژاد برتر پارس آریائی هم مصون نمانده و این مرض را با خود حمل می کند.
هر نفر حدقل دو سه متر مربع پرچم ایران با خود حمل می کردند و پرچم سلطنت طلبان بزرگتر از مال دیگر گروهها بود و خیلی براق و شاید ابریشم به نظرم از زمان شاه مانده بود شاید مال ساواکی هائی بود که در زمان فرار از ایران به جای بقچه جهت حمل دلار از آنها استفاده کرده اند و همه با شعار “بچه ها نترسید ما همه ایرانی ها با هم هستیم ” و از ملی و شاهدوست و مجاهد گرفته تا توده ای در آنجا بودند.
سخنرانی شروع گردید و نویسنده ای بنام قادر عبداله را با دبدبه و کبکبه به پشت میکروفن دعوت کردند. اولین حرفی که زد گفت در جلوی مجلس لاهه بخاطر هلندی ها به من گفتند که هلندی حرف بزنم ولی من نمی زنم و با چند بار تکرار “من بزبان خودمان حرف می زنم٫ من بزبان شیرین فارسی حرف می زنم” که با تشویق شدید حظار روبرو شد. یک دفعه چنان جیغ و داد راه انداختند که فکر کردم بمبی چیزی منفجر شده یک آن یادم افتاد که این مارکسیست پریروز قرآن ترجمه کن دیروز و انقلابی سبز امروز و در نهایت فارس بودن را نشانه برتر بودن می داند و چه خوب تشخیص داده آن رگ راسیستی ملتش را و با چه شگردی دل این ملت را بدست آورده. یک آن به حماقت راسیستی این ملت خنده ام گرفت.
شما ها جمع شدید اینجا که دردتان را به ملت و پارلمان هلند بگویید آیا حتی در این لحظه هم حاظر نیستید که از تکبر راسیستی خود دست بکشید؟ اینها فکر نمی کنند که نمایندگان مجلس بعد از شنیدن ترجمه حرفهای اینها بجای حمایت و کمک انگشت وسطشان را به اینها نشان خواهند داد. شما که برای التماس و طلب کمک خواهی از دولت هلند هم حاظر نیستید نیم ساعتی هلندی حرف بزنید پس چطور انتظار دارید ملت بزگ ترک آذربایجان بکلی بزبان و به ملیت خود پشت کند و بزبان ناقص الخلقه شما تکلم کند و با الفبای عجق وجق مونتاژ عربی بنویسد.
ما در نهایت آبمان با اینها به یک جوی نخواهد رفت و ما نباید حثیت ملیمان را در سطح جهان با راسیسم فارس و ایران ادغام و آلوده کنیم و خودمان را بی حیثیت کنیم. چون تکبر راسیستی اینها در همه جا مایه دردسر است و کاردست ما خواهد داد. ما باید ملتمان را جدای از ایران و فارس به دنیا معرفی کنیم و راهمان را تا آزادی کامل از سلطه استعماری راسیسم فارس ادامه دهیم و منحصرا به رهائی وطنمان و زادگاهمان آذربایجان جنوبی بیاندیشیم.
يعقوب گؤنئيلي
۲۶/۰۸/۲۰۰۹

No comments: